یادداشت
1403/8/26
یادداشتی بر اگنس گری: حجم کمی دارد، ساده است و خط داستانی پیچیدهای ندارد. راوی آن دختری به نام اگنس است و میخواهد در سن کمی که دارد معلم سرخانه شود. اگر دربارهی زندگی نویسنده بخوانیم، تقریبا یقین پیدا میکنیم که بخش بسیار زیادی از رمان تجربی است. نویسنده با شفافیت و وضوح کامل وضعیت یک معلم سرخانه را شرح میدهد. شغلی که در رمانهای زیادی از آن نام برده شده است اما هیچ جایی به مشغلههای آن، اینگونه اشاره نشده است. درواقع موضوع و هدف اصلی رمان سختیهای معلم سرخانه بودن است. اگنس دختری درونگراست. دختری «بسیار» درونگرا. بهطوری که در روند خواندن، باید شناختی نسبت به او پیدا کنیم تا از وضعیت درونیاش باخبر شویم. درک کردن و نزدیک شدن به شخصیت اگنس کار سختی نیست، تجربههای حسی او برای ما آشناست. او کاراکتری است که به خودش باور دارد اما اطرافیانش او را اینگونه نمیبیند، و بیش از آنکه بخواهد به دیگران خودش را ثابت کند، این کار را برای خودش انجام میدهد. توصیفات مناظر و آب و هوا کاملا متناسب با حال روحی اگنس است. ان برونته به خوبی در ذهن خواننده تصویر میسازد و فصل ۱۷، اعتراف، احتمالا یکی از بهترین و لذتبخشترین فصلهایی است که امسال خواندم. «این بود شمهای از فکرهای من در آن برهه. میتوانم باز هم بنویسم، میتوانم قلمفرسایی کنم، میتوانم به اعماق بروم و غوطه بخورم، فکرهایی دیگر را افشا کنم، سوالهایی پیش بکشم که خوانندگان از پاسخ دادن به آنها در بمانند، به نتیجههایی برسم که شاید خلاف پیشداوریهای خوانندگان باشند، یا شاید هم تمسخر خوانندگان را برانگیزم، چون از درکشان عاجز خواهند بود. اما همین شمه بس است و من حد خود را نگه میدارم.» شاید زیاد بودن جنبهی مذهبی آن کمی خستهکننده باشد اما این رمان را دوست دارم، آرام و ساده است با این حال در سادگیاش جزئیات زیادی دارد. خواندنش مانند حرکت دادن آرام پا در رودی جاری است. لطیف، آرام، با نسیمی خوش که میوزد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.