یادداشت فرناز پوراسماعیلی

        کتاب "طبیعت بیجان با صدف‌ها و لیمو" به یادم آورد که من پیش‌ترها چقدر از جستار خواندن لذت می‌بردم. حتا اگر مدتی ترکش کرده بودم و از دنیای زیست روزمره به دنیای قصه‌ها نقل مکان کرده بودم.
کتاب در گردشی بین توصیف و برداشت شخصی نویسنده از تابلوهای طبیعت بی‌جان و قاب‌هایی از زندگی شخصی‌اش بود و من این قاب‌هایی را که از زندگی‌اش با کلمات نقاشی کرده بود  بیشتر از بخش‌هایی که درباره‌ی تابلوهای نقاشی حرف می‌زد، دوست داشتم.
به دنبال یادگرفتن از کتاب‌ها نیستم اما این کتاب به طور ضمنی تماشا کردن و نگریستن را یادم می‌داد آن هم به عنوان یک لذتِ فراموش‌شده.
چقدر هنوز در این عصر حواس پرتی، "دیدن" در زندگی نویسنده‌ی این کتاب جا داشت.
و به معنابخشی او به اشیا چقدر احساس نزدیکی می‌کردم، بخش موردعلاقه‌ی من از  کتاب جایی بود که برهه‌ایی از زندگی‌اش را با استفاده از یک دیسِ آبی‌رنگ با طرح گوزن و معنایی که برایش داشت روایت کرده بود.
و من هم انگار این کتاب را چنان فیلمی دیده‌ام نه که خوانده باشم. فیلمی کوتاه شیرین و لذت‌بخش‌.

آذر، پاییز۱۴۰۳
      
158

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.