یادداشت مهدی لطف‌آبادی

باغ وحش شیشه ای
        جیم:
چی بود بهش خوردم؟

لورا:
میز بود.

جیم:
مثل اینکه چیزی از روش افتاد؟

لورا:
بله. 

جیم:
خدا کنه اون اسب موچیک یه شاخ نباشه.

لورا:
چرا خودشه.

جیم:
ای داد شکست؟

لورا:
حالا مثل اسبای دیگه‌س، دیگه شاخ نداره.

جیم:
مگه شاخش...

لورا:
شکست، عیبی نداره، شاید این یه خوشبختی در حین بدبختیه. 

می‌شه گفت کل نمایشنامه‌ی باغ وحش شیشه‌ای توی همین چندتا دیالوگ بیان می‌شه! نمایشنامه‌ی خوبی بود.
      
1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.