یادداشت آرتا
1402/5/23
3.8
15
"این کتاب روایت فرزند پادشاهی است که با بیتدبیری خود ایران را در کام حملهی مغول فروکشاند. در یورش سرد، جلالالدین دستخوش بازی سرنوشت میشود و باید دید، آیا میتواند تاریخ را برای همیشه تغییر دهد و بر مغول پیروز آید؟" انتقادهام به این کتاب رو از شخصیتپردازی اون آغاز میکنم. آرکِ شخصیتها -سفر درونی هر شخصیت هنگام رقمخوردن پیرنگ- بسیار سریع نمود پیدا میکنند که برای من باورپذیر نبود؛ بهویژه برای شخصیت ریحانه که بدون رخدادی که اون رو تغییر بده، رویهی خودش رو با جلالالدین ناگهان،بهکلی عوض میکنه. دربارهی جلالالدین هم این آرک شخصیت در طی شاید یک فصل کتاب رخ میده، بهطوری که این دو نمود از یک شخصیت، به نظر من دو شخصیت بسیار متفاوت اومدن. نکتهای که در آرکهای شخصیت باید رعایت بشه، اینه که شخصیت پس از تحول خودش، هنوز هم ویژگیهایی از خودِ پیشینش رو حفظ میکنه، یا با گذر بازهای منطقی از زمان دچار تحول کامل میشه و به اصطلاح کوبیده و از نو ساخته میشه! هیچکدوم از این دو برای شخصیت جلالالدین رعایت نشدند؛ ناگفته نماند که کلِ رخدادهای اصلیِ تغییردهندهی جلالالدین علاقه به یک زن برای زیبایی ظاهریش و اسارتی دوروزه هستند. بسیاری از شخصیتها هم با اینکه نقشی مهم داشتن، از جمله ملکشاه، اصلاً درطول داستان بهشون پرداخته نشد. ضرباهنگ داستان بسیار کنده و بیش از نیمی از اون، به جزئیات ملالآور و طولانی تنپروری و سلطنتخواهی یکباره(!) و پارانویای جلالالدین میگذره؛ ما هرگز نمیفهمیم چطور در زمان جنگ، سلطان چنین مدت درازی رو به هیچکارینکردن میگذرونه و همچنان در امنیت باقی میمونه. این بزرگترین نقص پیرنگ یورش سرده. در پایان، کتاب ارزش یکبار خوندن رو داشت تا بار دیگه به یاد بیاریم چه افراد بی لیاقتی به این خاک حکمرانی کردهاند. با این حال نقصهای پیرنگ بیش از اونی بودن که بخوام دوباره سراغ یورش سرد برم یا به کسی پیشنهادش بدم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.