یادداشت سیده زهرا ارجائی
2 روز پیش
دومین کتابی بود که از ژولورن میخواندم؛ «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» را برای علمیتخیلی بودنش دوست داشتم اما این یکی چندان به دلم ننشست! از همان ابتدا میدانستی به هرحال فاگ شرط را خواهد برد؛ میدانستی هرچه هم سختی بر سر راهش قرار بگیرد راهی پیدا میکند و بر آن فائق میآید؛ و حتی میدانستی که هیچچیز در این سفر، او را آشفته نخواهد کرد! اما من از همان ابتدا به آنچه در پایان داستان فاش شد فکر میکردم؛ که آیا فاگ، با اینهمه دقت و محاسبهگری و نظم، به این نکته فکرکرده؟! اصلاً چطور میشود حرکت در نصفالنهارها و در عرض زمین را با تغییر ساعت و زمان تطابق داد! و این هشتاد روز، بر مبنای کدام ساعت است؟! و راستش همین موضوع هم مرا تا پایان داستان کشاند! اگر بخواهم بگویم ژولورن در دور دنیا در هشتاد روز، کجای داستان خودش را نشان داده، آنطور که در «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» میدیدمش، آن یک نقطه، همینجاست؛ جایی که یک نکتهی علمی زیبا، ریز و دقیق را در داستان میبینیم ... و در نهایت کتاب جالبی بود که در مدت زمانی کوتاه خواندمش، هیجان و ترس و اضطراب پاسپارتو به خوبی به خواننده منتقل میشود، اگر چه که بداند در نهایت چه خواهدشد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.