یادداشت فائزه حیدری
1402/4/18
4.1
99
من از صفحات اول کتاب توی دریای درد و غم مرگان به معنای واقعی کلمه غرق شدم! مرگانی که یک لحظه ننشست و برای داراهایی های اندکش دست و پا زد، هرچند اثر تلاشش تقریبا چیزی کمتر از صفر بود... فقر و فقر و فقر...سردی فضای داستان که تا مغز استخونت رو میسوزوند ... بدبختی های پشت سرهم و آدم هایی که بعد از هر اتفاق هزار سال با قبل شون فاصله گرفتن ... و من مدادم از خودم میپرسیدم اگر سلوچ میدونست با رفتنش چه بر سر این خانواده میاد، بازم می رفت یا میموند؟ من چهارستاره دادم چون قلم نویسنده فوق العاده بود اما اگر میدونستم انقدر غم داستان زیاده قطعا نمیخوندمش.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.