یادداشت همشهری جوان

        محمدعلی علومی رمان پریباد را با ساختاری اسطوره ای درباره شهری نوشته که به گفته خودش، یک شبه دود و نابود شده است. وی درباره این رمان گفته بود که در این رمان تضاد بین جهان قدیم و جدید با ورود جهان جدید به ایران در شهر فرضی پریباد شکل می‌گیرد. 
در این رمان، شخصیتی به نام پیرویس راوی داستان است که ماجراهای حیرت‌انگیزی از شهر پریباد حکایت می‌کند که به گفته خودش این ماجراهای عجیب و غریب را از پدرش و او از پدر خود و او هم از پدر خود یعنی مهرک، پسر میرزا فرجاد شنیده است. در کنار او نیز همسرش هر چه را درباره پریباد و مردمش و ماجراهای شهر از پدر و مادر و پدربزرگ‌هایش شنیده تعریف می‌کند. 
در بخشی از این رمان می‌خوانیم: هیچ قصه‌گویی ندیده بودم که قصه پریباد را کاملا بداند. شهری بوده انگار به نام پریباد که یک شب محو می‌شود یا توفان آن را می‌برد و شاید برعکس، توفان شهری را می‌آورد به نام پریباد. بعضی می‌گفتند ساکنانش دیو بودند. در قصه‌ها مکانش را حدود ایزدخواست در اطراف یزد می‌دانند و در روایت‌هایی کنار جباربارز، حد فاصل بم با نرماشیر. زابلی‌ها هم می‌گویند این شهر کنار شهر سوخته بوده است.

منتشر شده در همشهری جوان، شماره 521، 28 شهریور 1394
      

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.