یادداشت محبوبه طاهری

سرشت شر
        افلاطون: هیچ کس عمداً شرارت نمی‌کند.
چیستی شر و جایگاهش. اینکه آیا شر اسمی است که سرشتی ذاتی دارد یا صفتی است که خودمان به رفتارهای شرارت بار می‌دهیم. تفاوت بین شر و رذیلت و... . این پرسش‌ها همه در این کتاب بررسی می‌شوند. خانم دارل کوئن به وسیله نقد دیدگاه اخلاق گرایان و خرد گرایان به این نظریه می‌پردازد که منشاء شر بر خلاف آنچه همگان می‌پندارند، خشونت، نیست بلکه منشاء آن "رنج ناشی از جهل زیسته" است که به پریشانی‌هایی چون خودشیفتگی، ریاکاری، ملال، خیانت، توهمات خیالبافانه، اهریمن سازی از دیگران و جزم اندیشی می‌انجامد. در مقوله شر، روش اخلاق گرا متداول تر است اما در ما توانایی فهم شر را به وجود نمی‌آورد. ما تا شر را نفهمیم و نشناسیم نمی‌توانیم از آن خلاص شویم و اسیر در جهل به اعمالی دست می‌زنیم که به رنج فردی و جمعی ما می‌افزایند. در مقابل، روش خردگرا است. روشی که متضمن شناخت شروری حاصل از رنج است. کتاب نیز شر را از همین منظر بررسی می‌کند‌.
از قدیمی‌ترین مفاهیم دینی غربی فهمیده می‌شود که شر از مفهوم خباثت دور و رابطه نزدیکی با ناکامیِ همراه با درد و رنج دارد. همه ما دوست داریم تصور کنیم که شر چیزی نمایشی و فریبنده است. سیمون وی هم در این رابطه می‌گویند که در دنیا، داستان شر، متنوع، جالب، پرکشش، عمیق و سرشار از جذابیت است. اما شر واقعی حماقت آمیز و ملالت بار است. در خواندن کتاب که پیش برویم متوجه می‌شویم که شر چیزی جز تجربه میلِ سرکوب‌شده نیست. در نتیجه در می‌یابیم که چرا آدمیان دو اصطلاح خوب/ بد و خیر/ شر را که جنبه ارزشی دارد با هم به کار می‌برند. مردم عادی و کسانی که اهل فکر نیستند حق دارند تصور کنند که واژۀ شر خیلی قدرت دارد و از آن خیلی کارها بر می‌آید. سنت خردگرایی، شر را مفهوم و اندیشه‌ای به مراتب بنیادی‌تر و عمیق‌تر از بدی و رذیلت به معنای عرفی‌اش می‌داند. شر، چیزی بیش از بیان یک عقیده و اعمال قدرت و نفوذی فوق العاده است. حالا ببینیم رابطه‌ی بین شر و رذیلت چیست؟ گاهی ما اصطلاح رذیلت را برای ویژگی‌های شخصیتی چون رفتارِ عاری از ظرافت یا زخم زبان زدن به کار می‌بریم. برخی ویژگی‌های شخصیتی باعث می‌شوند زندگی اجتماعی ما مطبوع‌تر شود و آسان‌تر بگذرد اما همه ویژگی‌ها چنین نیستند. طبعاً ما مصاحبت با آدم‌های دوست داشتنی را به همنشینی با افراد بی ادب و خشن ترجیح می‌دهیم. جوامع نیز برای تداوم خود نیاز دارند شهروندانشان را به رفتارهای اجتماعی دوستانه تشویق کنند. اما از طرف دیگر سرزنش کردن مردم به خاطر نارسایی‌های شخصیتی کار خطرناکی است. اگر ما در این دام بیفتیم که از آدمها شیطان بسازیم نمی‌توانیم به علت کارهای بدشان پی ببریم. هر حالت و وضعیت خشونت آمیزی را نباید رذیلانه و عیب اخلاقی تلقی کرد. اخلاق مدام به ما یادآوری می‌کند که ما بخشی از یک جامعه بزرگتر هستیم و به دلایل بسیار به آن وابسته‌ایم. به این ترتیب وقتی رفتار ضد اجتماعی از ما سر می‌زند ما این اندام واره‌ی اجتماعی را تضعیف می‌کنیم و در نهایت به شکوفایی آن آسیب می‌زنیم. بنابراین می‌توان گفت رذیلت‌هایی چون تنبلی، بی ادبی، بزدلی و... اشکالی از میل ناکام شدۀ ما هستند. میل ناکام مانده‌ای که در نهایت به شر منتهی می‌شود. دارل کوئن به دنبال اینکه شر، میل نامراد است این بحث را پیش می‌کشد که آیا می‌تواند باعث خیر شود؟ خیر، همیشه خیر است و خوبی هم آن است که برای همیشه آدمی را خوشنود کند. شر هم همیشه شر است و میلی است ناکام و نامراد. از آنجا که هر دو همیشه متمایز‌اند، پس خیر هرگز به شکل شر در نمی آید و شر هم همینطور.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.