یادداشت نازنین فرامرزی

داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد
        ۱۴ ساله بودم که در یک کتابفروشی خیلی نامنظم دیدمش. نامش حیرت‌زده‌ام کرد و برایم بی‌معنی بود. کنجکاو شدم. همانجا روی پله نشستم تا بخوانمش و شب اولش که تمام شد هزینه‌اش را پرداختم و منتظر ماندم که شب دوم را فردا بخوانم. خلاصه ۹ شب را با آن‌ها زندگی کردم. هیچ نمایشنامه‌ای به اندازه‌ی این درگیرم نکرد. به قدری روح‌نواز، با ظرافت و استعاری که چندین و چندبار از آن سال تا به الآن خواندمش و هیچ اغراقی نکرده‌ام اگر بگویم که هربار حس جدیدی به من منتقل می‌کند.
      

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.