یادداشت مرضیه پورچریکی
1404/1/27
ای نام تو بهترین سرآغاز دومین کتابی است که از آقای شاهآبادی میخوانم؛ اول «وقتی مژی گم شد» و حالا «دیلماج». نمیدانم سبک همیشگی ایشان است یا فقط در این دو کتاب است که خواننده حضور نویسنده را حس میکند و مرا یاد نوشتههای پسامدرن میاندازد. به نظرم میشود این کتاب را اقتباس از نوع بازآفرینی، از تاریخ قلمداد کرد. چراکه نویسنده سعی کرده در قالب داستان، به وقایع برههای از تاریخ قاجار در حوالی مشروطه و نیز معرفی فراماسونری بپردازد. «شخصیتها و حوادث این رمان همه نام و رنگی از واقعیت دارند، اما هیچکدام واقعی نیستند.» کتاب با عشق میرزا یوسف شروع میشود، اما عمر این ماجرای عاشقانه خیلی زود به سر میآید و فقط در انتهای کتاب اشارهای به آن میشود. در واقع زندگی پر فراز و نشیب میرزا یوسف، خیلی زود از حضور زنان خالی میشود. اما تغییر و تحول این شخصیت چنان عظیم است که اگر مشابهاش را در تاریخ و یا دور و برمان نداشتیم، شخصیت خلقشده برایمان باورپذیر نبود. میرزا یوسف اهل کلمه و فلسفه و بحث و درس و هنر به جایی میرسد که سرکردهی قشونی میشود که به غارت و آتشزدن اموال مردم میپردازند. او که شیفتهی مقالات میرزا ملکم خان در مطالبهی قانون و آزادی بود، در جایی میایستد که دستور میدهد زبان پنج نفر را «به جرم آنکه کلمه مشروطه و آزادی از دهانشان خارج شده بود از پس حلق خارج کنند.» و در نهایت او که بعد از مست کردن برای کاهش غم و اندوه شکست عشقاش، نگران نمازاش است، سالها بعد مینویسد: «آن دسته از جوامع که به مدنیت مترقی رسیده ... به دین و دستورات آن نیازی ندارند.» البته به نظرم کتاب دو نقطه ضعف داشت: اول اینکه در رمان شخصیتپردازی اهمیت ویژهای دارد. خواننده پس از اتمام کتاب میفهمد چه اتفاقاتی در زندگی میرزایوسف افتاده ولی نمیتواند بفهمد چرا. درست است که فراماسونها در لحظات بیچارگی به فریادش رسیدهاند و دستش را گرفتهاند، ولی چرا او وجدانش را خاموش کرده و در مقابل درخواستهای نابهجای آنها مقاومت نکرده است؟ چرا وقتی دورویی و نان به نرخ روز خوردن لژ را میبیند، سالیان سال، در کنارشان میماند و از آنها فاصله نمیگیرد؟ منِ خواننده دوست دارم درونیات و علت تصمیات شخصیت را بدانم و نه فقط سیر اتفاقات را. مشکل دوم آن است که در کتاب اسامی افراد حقیقی تاریخی ذکر شده است، اما کل ماجراها واقعی نیست. بعید نیست ناخودآگاه خواننده بسیاری از اتفاقات تخیلی داستان را در کنار اسمهای واقعی مثل ملکمخان و فروغی واقعی بداند و فراموش کند «دیلماج» بازآفرینی تاریخی بود و نه «مستند تاریخی». در مجموع، هرچند، کتاب تعلیق چندانی نداشت اما من از خواندش لذت بردم و دستمریزاد به آقای شاهآبادی برای سبک خاصشان.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.