یادداشت SHIVA

SHIVA

SHIVA

5 روز پیش

        کتاب چه کسی پنیر مرا برداشته است؟ در ظاهر یک داستان ساده و کودکانه است. شخصیت‌هایی چون «اسنیف»، «اسکَری»، «هِم» و «هاو» در هزارتویی بی‌پایان در پی پنیر می‌گردند. اما همین داستان کوتاه و نمادین، در دل خود، روان انسان مدرن را کالبدشکافی می‌کند و با چاقوی تیز واقعیت، لایه‌لایه ترس‌ها، مقاومت‌ها و امتناع‌های ما از تغییر را کنار می‌زند.
خواندن این کتاب مثل گرفتن سیلی‌ای نرم بر صورت روح است. ابتدا لبخند می‌زنی، با شخصیت‌هایش همراه می‌شوی، اما ناگهان متوجه می‌شوی آن "هِم" ترسو و گیر افتاده در گذشته، خود تویی. آن "هاو" که بالاخره دل به تغییر می‌زند، رؤیای توست. و آن "پنیر"، چیزی نیست جز همه‌ی خواسته‌ها، امیدها، موقعیت‌ها، عشق‌ها و آرامش‌هایی که فکر می‌کنی باید همیشه در جای خود بمانند. اما پنیر، بی‌هشدار، جابه‌جا می‌شود...
از نظر ادبی، این کتاب یک شاهکار در ایجاز و نمادپردازی‌ است. نویسنده با مهارتی تحسین‌برانگیز، روان‌شناسی رفتاری را در قالب یک افسانه‌ی ساده به تصویر می‌کشد. نه نیازی به پیچیدگی دارد، نه واژگان فخیم و استعاره‌های سنگین. سادگی واژگان، خود، حامل بزرگ‌ترین پیام‌هاست: تغییر همیشه در جریان است؛ یا با آن همراه می‌شوی، یا در غبار گذشته گم می‌شوی.
اما از جنبه‌ی احساسی، کتاب شبیه آینه‌ای است که در برابر تو گرفته شده، آینه‌ای که از چشمان چهار موش و آدمک کوچک به تو زل می‌زند. بارها در زندگی، وقتی مسیر عوض شد، وقتی «پنیر» تمام شد، نشسته‌ایم و فقط ناله کرده‌ایم: «چه کسی پنیر مرا برداشت؟» اما پاسخ این سؤال، مهم‌تر از خود سؤال است. پاسخ درون ماست. شهامت رفتن، شهامت دوباره جست‌وجو کردن، و پذیرش اینکه هیچ‌چیز همیشگی نیست.
"چه کسی پنیر مرا برداشته است؟ "کتابی است که باید نه یک‌بار، بلکه چندین‌بار خواند. آن هم نه فقط با چشم، بلکه با دل. زیرا هر بار که تغییر در زندگی‌ات رخ می‌دهد، هر بار که چیزی از دست می‌رود، این داستان دوباره زنده می‌شود، و صدایی در درونت نجوا می‌کند: «بوی پنیر تازه را دنبال کن...»
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.