یادداشت مهرشاد غروبک
1404/1/2
خالصانه بانمک، سرراست و خوشمزه. آدم با نووهچنتو که رفیق میشود… میرود سراغ رفقای دیگرش و برایش خاطرههای سفر دریاییاش با ویریجین را تعریف میکند… بعد کز میکند… با صدای نرم و مفلوکش میگوید: «نووهچنتو… واقعا آدم عجیبی بود… یهبار این ننوهچنتوی دیوونه با سیمای پیانو سیگار روشن کرد… باورت میشه؟!» و تفالهی اشکش را که پاک کرد… با بخندی سفت و گشاد اقرار میکند که «دوستش داشتم…»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.