یادداشت

حسد بر زندگی عین القضاة
        «قاضی میان کتاب های مرگ، منتظر زندگی بود. قاضی به طاعت شب از هستی و زمان دور بود و به عشق بازی مشغول، میان توسل و اتصال در خود ذات هستی در پرواز». قاضی کودک است؛ دار پدر می بیند؛ کتاب می خواند و قضاوت می کند به کتاب؛ به نوشته؛ به علم. قاضی با مردم است و خوانده و خواهان از رأی اش راضی؛ نه متهم اعتراض می کند نه شاکی. قاضی شریف است و مرد؛ مثل نویسنده چون کیمیا. پاییز 73 تا پاییز 86 عمری است برای سیاهه کردن و کیمیایی 13 سال جان گذاشته است برای شرافت؛ برای مردانگی؛ برای ادای دین به عین القضات. 
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.