یادداشت فاطمه سلیمانی

راه خانه ام را بلدم: خاطرات عذرا شوقی؛ همسر شهید مدافع حرم، فرید کاویانی
        🌱 اهالی این کتاب تنهایی را بلدند 🌱

چشمان‌تان را ببندید و تصور کنید همسرتان بنا به مقتضیات شغلی چند ماه کنار شما نباشد. برود و برگردد و بعد از مدت کوتاهی همین روال دوباره، سه باره و همیشه تکرار شود. حتی بدیهی‌ترین مسائل زندگی برایتان ابهام آمیز می شود. مثلا مطمئن نیستی شوهرت لحظه سال تحویل یا حتی برای به دنیا آمدن فرزندت در کنارت هست یا نه.
از تصورتتان بیرون بیایید زیرا داستان کتاب 《راه خانه ام را بلدم》 واقعی است. آن هم به همین شکلی که تصورش کردید و البته بیش تر از آن.


عذرا دختر هفده ساله روستای لُرد از توابع خلخال  با میل خود و تصمیم خانواده اش آن هم با یکسری اتفاق های سنت شکنانه به عقد هم روستایی‌اش، فرید، در آمد و به ادعای خودش وارد دایره انتظار شد.

عذرا شوقی راوی کتاب 《 راه خانه ام را بلدم 》 همسر شهید مدافع حرم فرید کاویانی است. وجه تمایز این کتاب با دیگر کتب شهدای مدافع حرم( البته آن هایی که من خوانده‌ام) همین است که این شهید نه پاسدار بود و نه نیروی امنیتی.
او در ایران آرماتوربندی می کرد و بعد از مدتی برای ماموریت های فنی از طریق سپاه به سوریه اعزام شد. شغلی که حتی قبل از حضورش در سوریه هم برای عذرا دوری و انتظار به همراه داشت. 

او اوایل ازدواج برای کار ساختمانی به استان های دیگر می‌رفت و معمولا در هر نوبت دو ماه از خانواده دور بود. این روال تا به دنیا آمدن فرزند اول ادامه داشت و بعد از آن برای کار راهی سوریه شد. با این تفاوت که آنجا هم کار می‌کرد و هم مدافع حریم اهل بیت (ع) بود .

لُرد، تمام دنیای یک زن

عذرا شوقی در بخش ششم کتاب 《 راه خانه ام را بلدم》 می‌گوید اولین باری که پایم را از روستا بیرون گذاشتم زمانی بود که با فرید به مشهد رفتیم.  تمام کودکی و نوجوانی او در لُرد گذشت. تفریح اش پرسه زدن میان درختان گردو و چشمه های روستا بود. تعریفش از مغازه های رنگارنگ و پاساژهای شیک، مرد دست فروشی بود که هر چند روز یکبار با گاری‌اش در دل برف و سرمای استخوان سوزِ اردبیل به روستایشان می آمد. راوی ادعا می‌کند از تمام راه های دنیا تنها راه خانه و روستایشان را بلد است.

نقاط قوت و ضعف

مریم حضرتی نویسنده کتاب راه خانه ام را بلدم خاطرات عذرا شوقی را در دو  بازه زمانی -یکی پس از شهادت و دومی اوایل دوران آشنایی و ازدواج-  گردآوری کرده و به شکل رمان تدوین کرده است. نویسنده برای تسهیل فهم مخاطب خاطراتی را که در بازه های زمانی مختلف بیان شده با علائم نگارشی جدا کرده است. اما در بخش ابتدایی فصل اول داستان از لحاظ زمانی گنگ است. مشخص نیست راوی در حال تعریف نیمه شبِ اولین سالگرد شهادت همسرش است یا خاطرات چند روز قبل از شهادت.


نویسنده صمیمیتی که در کلام راوی وجود دارد را به خوبی در جملات نمایان کرده است.صمیمیتی از جنس ابراز علاقه به روستا و بی تفاوت نبودن هم روستایی‌هایش نسبت به او و فرزندانش. مسئله‌ای که در زندگی های شهری خیلی کمتر دیده می شود. راوی نه تنها روستایی بودنش را پنهان نمی‌کند بلکه مخاطب را با تعصبات و آداب و رسوم  خاص  لُرد آشنا و بدون رودروایسی مخالفت های همسرش با بعضی از این تعصبات را بیان می کند. نقطه قوت کتاب همین دور بودن از تظاهر است. راوی برای بیان احوالات 14 سال زندگی مشترکش با شهید فرید کاویانی به تعریف های صورتی روی نمی آورد.


کتاب هایی که از زبان همسران شهدا روایت می‌شوند اصولا تک راوی‌اند و اگر نویسنده در پاورقی با دیگر اعضای خانواده، دوست، همکار یا هم محله‌ای مصاحبه‌ای ند اشته باشد و فقط به گفته‌های همسر شهید بسنده کند داستان به شکل خطی (تک وجهی یا یکطرفه) جلو می رود در این کتاب نیز مخاطب اطلاعات زیادی از شهید فرید کاویانی دستگیرش نمی‌شود اینکه احوالات و سَکنات اش چطور بوده که به درجه رفیع شهادت نائل شده است؟ 


فاطمه سلیمانی
راه خانه ام را بلدم
انتشارات خط مقدم
چاپ اول
      
1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.