دربهار زندگی اش
مردی با نقابی از جنس مرگ
جسم زنگ زده اش را
روی دوش پروانه شکسته درونش
به عذابی تلخ میکشید
ومن میان جنگل پر موج نوجوانی
حسرت نگاهش را
به قهقه ای مضحک
در گلوی خود قرقره کردم
چه تلخ میچرخد
چرخ گردون
اه از جسم زنگ زده بی تابم
#نازنین_فرامرزی