یادداشت Roya
1404/5/10
اگر دوستدارِ از اون دست کتابهایی هستید که پر از اتفاقات بزرگ و تاثیرگذارند و کتاب، حول محور یک داستان با شروع و پایان مشخصی میچرخه؛ باید بگم شاید از این کتاب زیاد خوشتون نیاد. البته شاید هم بیاد، ولی ازش انتظار اتفاق یا داستان خاصی نداشته باشید. کتاب دربارهی زنی مستقل و به ظاهر بینیاز نسبت به باقی آدمهاست که طلاق گرفته و با دخترِ دانشجوش زندگی میکنه. و البته مادر و دوست صمیمیش هم حضور پررنگی توی زندگی و تصمیماتش دارن. کتاب پر از جزئیات و درواقع روزمرگیهای این خانوادهست. قلم بسیار گرم و صمیمیِ آمیخته به طنزِ زویا پیرزاد و البته دیالوگهای ساده و درعینحال عمیق شخصیتها باعث میشه غرق در فضاسازیهای کتاب بشید؛ به طوریکه متوجه میشید بدون اینکه خواسته باشید چندین فصل از کتاب رو خوندید. عواطف، احساساتِ مختلف، دوراهیهایی در برخی تصمیمهای مهم یا نامهم و روتینِ زندگی و مشکلاتی که شخصیت اصلی از سر میگذرونه بسیار قابل حس کردن و ملموسه. اگر دنبال کتابی هستید که روزمرگیهای نهچندان خوش و خرم اما واقعی و قابل لمسِ نه تنها یک شخصیت، بلکه سه شخصیت از سه نسلِ متفاوت(مادر، دختر و مادربزرگ) رو روایت کنه و داستانِ زنی که تصمیم و تصمیمهایی برمنبای احساس و برخلاف عُرف خانواده و جامعه میگیره و شیوهی کنار اومدن و ′عادت کردنش′ با مشکلات رو به نمایش بذاره؛ این کتاب برای شماست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.