یادداشت سلمان نظافت یزدی
1403/8/18
یکنفر دستِ خودش گیر افتاده! «شما نمیتوانید با نقل مکان کردن از نقطهای به نقطهای دیگر از خودتان بگریزید» این را همینگوی 100 سال پیش نوشته است اما میتواند یکخطی داستان بلند ناخن کشیدن روی صورت شفیعالدین باشد. داستانی که اگرچه درباره مشهد و هسته مرکزی آن و روزمره مسافران و شهروندانِ تکهای از شهری زیارتی که اقتصادش دقیقا در دلِ شلوغی و تزاحم شکل میگیرد، است اما داستان قاسم فتحی ماجرای یک خانه قدیمی در حوالی حرم است که قبری وسط خانه، آن را در میان هجوم هتل و آسمانخراشها یا بهقول تاجیکها آسمانبوسها حفظ کرده است. اما این هم همه ماجرا نیست ماجرا از جای دیگری شروع شده است، جایی که یک نفر از دست دیکتاتوری صدام گریخته اما همچنان از دست خودش رها نشده و قرار است با هر اتفاق ریزودرشت بخشی از رازهایش آشکار شود. ناخن کشیدن روی صورت شفیعالدین شکلِ داستانی نوعی از مستندنگاری مشکلات مجاورت مسافران و شهروندان است. مسافران عربی که با پول میتوانند مشکل فهم زبان را حل کنند، مسافرانی که خیلی از میزبانان دنبال پوست کردن آنها هستند و نویسنده که خودش تجربه مترجمی برای مسافران عربزبان را داشته است بهخوبی توانسته این بخشِ کمتر گفته شده وسطِ دو فرهنگ و دو زبان قرار گرفتن را در این کتاب در دلِ جغرافیای مشهد که با همین تضادها شکل گرفته است، شرح دهد. راوی داستان در چنین چندگانهای که یک سمتش مهاجرت است و سمت دیگرش مجاورت، توانسته صحنهآرایی تئاترگونهای داشته باشد و موقعیتهای شخصیتهای اصلی گیر افتاده در خانه قدیمی و ارتباطشان با هتلهای اطراف که مالکان و کارمندان سودجویی دارد و همچنین مسافران عرب را بهخوبی باهم گره بزند و بهنفع پیشبرد داستان همراه با تلخی گزندهای از آنها استفاده کند. مسئله دیگری که در ناخن کشیدن روی صورت شفیعالدین اهمیت دارد مشهد است که به عنوان شهری که قصه در آن اتفاق میافتد و درباره آن اطلاعات و توصیفاتی گیر خواننده میآید. شهری که کمتر دیدهایم نویسندهها آن را مورد توجه قرار بدهند و معمولا در قصههای آیینی و دینی بیشتر نامش به میان آمده است. {منتشر شده در شماره ۹۰، ماهنامه اندیشهپویا}
(0/1000)
قاسم فتحی
1403/9/2
0