یادداشت صاد

صاد

صاد

1403/10/17

در وادی درد
        .
از خودم سانتی‌مانتال‌تر نمی‌شناسم که آلفونس دوده رو گذاشته بودم برای یه وقتی مثل امروز که هیچ کاری نمی‌تونم بکنم از درد، رجز چرت زدن و وحشت‌زده از خواب پریدن و درد کشیدن. گاهی فکر می‌کنم چقدر حتی همین کثافتی که زندگی می‌کنم رو دوست دارم و چه برنامه و ماجراها میشه برای آینده داشت. 
.
در ضمن، همدلی با مردی که از مرض ِآلت بی‌قرار و سفلیس رنج می‌برده رو هیچ‌وقت به خواب هم نمی‌دیدم ولی اجازه بدین که ویتگنشتاین رو بپذیرم که تجربه‌ی ذهنی رو اگرچه نمی‌شه به شکلی که زیست می‌کنیم به اشتراک گذاشت ولی میشه امیدوار بود زبان جرقه‌ی کم‌جانی در ذهن مخاطب واژه‌ها بزنه و تسکینمون بده. 
.
در مجموع دفتر اول رو بیشتر دوست داشتم به قول خود دوده بی‌رحم و‌ واقعی بود. شاید همون چیزی که می‌شد از همچین آدمی انتظار داشت. دفتر دوم و ماجراهای چشمه‌ی آب گرم حسابی آزارم داد چون نمی‌شد از تجربه‌ی طبقاتی جداش کنم، نویسنده رو هم البته نشد از تجربه‌ی طبقاتی‌ش جدا کنم با این همه زورمو دارم می‌زنم. حسابی گیر کردم و سر همین فاصله‌گذاری در مواجهه که مطمئنم نیستم چیز بدی باشه، با خودم درگیرم و ماجرا تا اونجایی پیش رفت که به یه دوستی گفتم اگه ایران نمونده بودم و دسترسی داشتک به کتاب انگلیسی‌زبان ارزان شاید این کتاب انتخابم نبود برای مواجهه با درد، با این همه میارزه به خوندنش. به ویژه دفتر اول.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.