یادداشت شکوفه سادات مرجانی بجستانی

        .
#محمد_علی_رکنی را در #آل_جلال دیدم.اولین استادمان بود.آمده بود پیرامون فضاسازی در داستان بگوید اما از تجربه زبستن بیشتر گفت.همانجا اسم کتابش #پیامبر_بی_معجزه را شنیدم.کمی بعد به پیشنهاد یکی دو نفر دیگر مصمم شدم که بخوانمش. 

اقای رکنی وقتی آرنج‌هایش را روی میز گذاشت و انگشتان هر دو دستش را بهم چسباند گفت: «بزارید راحتتون کنم.نویسنده کسیِ که اگه می‌خواد از برف بنویسه قبلش خودش باید تا آرنج دستش و تو برف کرده باشه،برف و لمس کرده باشه.دونه برف و بادقت دیده باشه تا بتونه از برف واقعی و خوب و درست بنویسه وگرنه اگه بخواد از عکس و اینترنت برف ببینه مثل تجربه‌اش نوشته‌اش هم مصنوعی میشه.»

من هرچه جلوتر می‌روم بیشتر به این حقیقت پی می‌برم که نویسندگی و نوشتن خودِ خود زندگی است.

داستان درباره‌ی سید حمید است طلبه‌ای که همراه همسرش عازم یکی از روستاهای مرزی هستند تا در ایام تاسوعا و عاشورا روضه بخواند اما در مسیر توسط اشرار ربوده می‌شوند... 

کتاب تمام شد و من با خودم زمزمه کردم کاش همه‌ی ما باور کنیم که پیام‌بر هستیم پیامبرانی بی‌معجزه.کافیست اعتماد در میان باشد اعتماد به خدایی که بی‌حکمت کاری نمی‌کند و بی‌اراده‌ی او برگی از درخت بر زمین نخواهد افتاد آن وقت خواهیم دید معجزه پشت معجزه صف کشیده است. البته که از حرف تا عمل راه طولانی در پیش است .

خدایا در دنیای پر معجزه‌ی تو ما چشم به راه معجزه‌ای دیگریم.
 
کتاب نجوای خود با خود است
 در واقع شما دعوتید به یک وجدان خوانی
این کتاب را فارغ از هر اعتقادی بخوانید 

برشی از جملات کتاب: 
*آدمی کی بی‌پرده با خودش رو‌به‌رو می‌شود 
*راست می گویند که ته قلب آدم یک بدتر از شمر همیشه آماده به خدمت خوابیده. 
*هر چیزی رو که بکاری روزی سبز میشه؛ فقط بايد نترسی و بکاری.

#کتاب_خوب
#کتاب
#وجدان
#عاقب_به_خیری
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.