یادداشت لیلا مهدوی
1401/8/14
عزاداران بیل غلامحسین ساعدی ساعدی را با قلم روان و البته آثار درخشانی چون تاتار خندان و عزاداران بیل می شناسیم در عزاداران بیل ساعدی خواسته بود، قلمش را به سادگی بزند. تا روزگار مردمانی ساده، را تصویر نماید که روز و شبشان با رنج، عجین شده است. تصور می کنم فرم داستان به همین علت ساده وروان است. در دل سادگی، می خواهد از سادگی وساده لوحی حرف بزند. او مشت نمونه خروارش را با بیلی ها نوشته است، تا مردمان رنج کشیده ی دورانش را معرفی نماید. مردمی که هم تحت سلطه و ستم بودند و هم با اصلی به نام خردورزی ، نسبتی نداشتند. داستان حالت اپیزودیک دارد و تمام قسمت های آن، مثل زنجیر به هم متصلند. انگار سریالی تماشا کنیم، که عناصرش یکسان است، اما در هر نقطه و در هر گوشه ای، داستان وقصه ای مجزا در جریان باشد. مثل واقعیت زندگی هر کدام از ما. نوع نگاه ساعدی در عزاداران بیل، تمثیلی و سمبولیک نیست. زیرا واضح و عیان شیوه ی معیشت و تفکر مردمش را قلم می زند. مرگ در عزاداران بیل، یکی از المان های پررنگ است. چه مرگ انسان و چه مرگ حیوان ملموس و بسیار واقعی جریان دارد و غم از در و دیوار بیل می بارد اما، رشته ی امید هرگز در داستان قطع نمی شود. اگر چه سیه روزی کامل است اما بیلی برای هر قدم نزدیک شدن به روشنی در تکاپو هستند. ساعدی استادانه، سادگی از حد به در شده هم عصرانش را ترسیم می کند، که حقوق خود را نمی شناسند و در رنج ندانستن و بی خردی دست وپا می زنند. به قول داستایفسکی: « همه ملت ها سقف آزادی دارند. سقف آزادی رابطه ی مستقیم با قامت فکری مردمان دارد، در جامعه ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد، آدم های بزرگ سرشان به سقف می خورد و حذف می شوند..» مانند « اسلام» البته شاید اسلام به آن بزرگی و خردمندی که داستایوفسکی می گوید نبوده است اما در حد و میزان خود، بیل را تاب نمی آورد و می رود. آثار و اندیشه ی غلامحسین ساعدی زنده وروشن است. او ادبیات را زندگی کرده است و زندگی را از نگاه ادبیات، هویدا می سازد. تاتارخندان هم ورق دیگری از زندگی را نمایان می سازد وحسی که به ذهن متبادر می کند از جنس نشاط است و باز هم امید، عنصر گمشده ی آن روزها و شاید این روزها من بعد از خواندن عزادران بیل به این فکر افتاده ام که قلب ساعدی برای خاطر بیلی ها، ناهنگام ایستاد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.