یادداشت

تربیت احساسات
        تربیت احساسات، نمایش تمام عیار «تعلیق» است. فردریک، شخصیت اصلی داستان بارها در بزنگاه تصمیم‌گیری تنها می‌شود و ما مخاطب‌ها انگار که پرده را با انگشت‌هایمان کنار نگه داشته باشیم و دزدکی نگاهش کنیم، او را در جدال با تردیدهایش می‌بینیم. در خلوتش، در لحظه‌هایی که بین عقل و قلبش گرفتار می‌شود. آنجا که ثروت، قدرت و عشق به نوبت او را وسوسه می‌کنند. 

شاید قصه کمی کند پیش برود اما «تربیت احساسات» از آن رمان‌ها نیست که قرار باشد حادثه‌ها چرخش را بچرخانند. فلوبر داستانی برایمان نوشته که شخصیت‌ها ستون‌هایش هستند و طبعا چاره‌ای نداشته جز اینکه ما را قدم به قدم با آنها مواجه کند. ما را یواشکی به حریم شخصیت‌ها راه بدهد و آزادانه اجازه بدهد آنها را قضاوت و حتی پیش‌بینی کنیم. 

فلوبر شمایلی از یک زندگی واقعی را ترسیم می‌کند که تماما خاکستری رنگ است؛ نه سیاه و نه سفید. تعیلق محض است. فراز است و فرود. چنان این بلاتکلیفی را به جان شخصیت اصلی می‌اندازد که حتی پس از پایان قصه هم شما دنباله‌ی زندگی فردریک را با همین اخلاق بی‌ثباتش، می‌سازید و جلو می‌روید. 
در طول داستان، مدام ناچار به قضاوت می‌شوید. دردسرهای قصه، عموما فقط یک مقصر ندارند. همه چیز ساده حل نمی‌شود. درست مثل زندگی واقعی ؛ گاهی فردریک را متهم و گاهی تبرئه‌اش می‌کنید. اطرافیانش را هم همینطور. 

خلاصه اگر دل به شخصیت‌ها بدهید و بمانید کنارشان، یک داستان خوب گیرتان می‌آید که احتمالا بعد از تمام شدنش دلتنگ خواهید شد.
      
1

12

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.