یادداشت محمد فرجی نوغانی

        رمانی دربارۀ زندگی

' محسن مفتاح امروزی بود ولی اعتقاد داشت مرده ها منتظر کلمات اند برای آمرزش و برای راحت تر بودن. پدرش همیشه به او میگفت:"کلمه آدم زنده رو سبک میکنه، چه برسه مرده رو." '

(یادداشت از سه سال قبل)

چند روزی هست که خواندن رمان خون خورده را به پایان رسانده‌ام. از آن جا که رمان‌خوان حرفه‌ای نیستم و این هم اولین رمانی بود که از مهدی یزدانی خرم می‌خواندم، این نوشته فقط برداشت شخصی من از خون‌خورده است و برای شناخت کامل خون‌خورده قطعاٌ کافی نیست. اما لذتی که از خواندن کتاب بردم تشویقم کرد تا بنویسم که این کتاب حتماٌ ارزش خواندن دارد.

خون‌خورده دربارۀ شخصی به نام محسن مفتاح است که دانشجوی زبان عربی در دانشگاه تهران است و درآمدش از راه قرآن‌خوانی در آرامگاه‌ها برای مردگان یا گرفتن روزه و نمازهای قضا حاصل می‌شود. خون‌خورده توصیف شنبه‌ای عادی است که محسن مفتاح به بهشت زهرا رفته تا برای پنج برادری که همه آن ها از بین رفته‌اند و قبورشان در کنار هم قرار گرفته است قرآن بخواند. این روز به اندازه کل رمان به درازا می‌کشد زیرا نویسنده با رسیدن محسن مفتاح به سر قبر هر برادر کتاب زندگی او را برای ما باز می‌کند. جالب اینجاست که چهار برادر از این پنج تن، اواخر سال 60 مرده‌اند.

مهم‌ترین نکته ای که در هنگام خواندن کتاب برایم حاصل شد درک پوچی زندگی و همزمان اهمیت آن بود. گاهی اوقات اتفاقات تلخِ نابه‌هنگامی برای شخصیت‌ها رخ می‌دهد که جز این که مخاطب نتیجه‌گیری کند که زندگی پوچ است راه دیگری برایش باقی نمی‌ماند، مثلا کشیشی که در حال کلنجار رفتن با خود است برای جست‌و‌جوی حقیقت و در فکر برنامه‌ریزی برای این که به کجاها سفر کند تا حقیقت را بیابد یا فلان کارها را انجام دهد تا به درک آن نزدیک‌تر شود و ناگهان برخورد یک موشک باعث مرگش می‌شود. از طرف دیگر گاهی لحظات کوچکی در رمان وجود دارند که چنان اهمیتی دارند که گویی کل زندگی برای همین لحظات کوچک طراحی شده است. گاهی هم سرنخ‌های کوچک تلخی ذکر می‌شود که نتیجه‌اش حسرت برای مخاطب است، مثلاً عشقی که می‌توانست بین یک دختر و پسر به وجود بیاید اما محاصرۀ خرمشهر حتی به این دو نفر اجازه نداد که فرصت کنند به چنین چیزی فکر کنند.

' 24سالگی وقت جوانمردانه‌ای نیست برای مردن. برای کشته شدن. برای پاشیده شدن خون بر خاک و درک سکرات مرگ. '

نثر آقای یزدانی خرم نیز نثر جذابی است. انتخاب کلمات بسیار خوب صورت گرفته و گاهی جملات حکیمانه به کوتاه ترین شکل خود بیان می‌شوند: 'خون مرکب روح است' و ' قانون همیشگی جنگ برای زن ها، تجاوز.' گاهی اوقات افعال زودتر از قیدها می‌آیند. البته نمیدانم چرا این اتفاق در ابتدای کتاب بیش از انتهای آن رخ داده بود اما به هرحال برای من خوشایند بود. مثلا کتاب این گونه آغاز می‌شود:

' اولش خون بود. خونی که آرام و کُند راه باز می‌کرد وسط زمختی آسفالت خیابان. می‌چرخید میان آبی که رقیقش کرده بود و پخش می‌شد؛ پخش‌تر. خونی که سیاه می‌زد با رگه‌های سرخ روشن و خودش را می‌رساند به جدول سیمانی کنار جوی و کم کم می‌گسترد روی آسفالت. '

همچنین توصیف و تصویرسازی صحنه‌ها عالی است. مخصوصاً جایی که صحبت از دو روح است که قبلاً مرده‌اند و با شخصیت‌های داستان همراه می‌شوند، یا هنگام توصیف کلیساها و شمایلی که در آن ها وجود دارد.

' در تهران هم چنین تابلویی دیده بود در کلیسای خودشان. مسیح برهنه بود و پارچه ای سفید تنها پوششش. بالای تابلو دو فرشته بودند. گریه می‌کردند. بال های بزرگ داشتند. از آن ته نوری از میان ابرها بیرون زده بود. نوری که بعد رد شدن از آسمان جایی وسط تابلو ناپدید می‌شد. پایین تابلو میزی کوچک بود پر از شمع آب‌شده. شمع‌هایی که تا ته سوخته بودند و سنگ شده بودند. رد دود بر تن مسیح و بقیه به خوبی دیده میشد. انگشتش را مالید روی بدن برهنۀ عیسی. نرم بود. وقتی انگشت را برداشت، سفیدی توی ذوق می‌زد. نوک انگشتش سیاه شده بود. بو کرد. بویی کهنه می‌داد. عجیب. '

در نهایت بخش‌هایی از رمان هست که نویسنده آن ها را با "تاریخ پر است از ..." هایی آغاز می‌کند که برخلاف انتظار به نظر می‌رسد نکتۀ مهمی را گوشزد نمی‌کنند. اما هدف نویسنده این است که بگوید تاریخ همین نکات کوچک است، همین چیزهایی که کسی جدی‌شان نمی‌گیرد و انتظار دارد ما به این جزئیات توجه کنیم و احتمالاً از ما می‌خواهد در خواندن تاریخ این جزئیات را بر آن چه که بر آن تاکید می‌شود برتر بداریم.

' تاریخ پر است از دانشجویانی که ادبیات و تاریخ و سیاست خوانده‌اند و مجبورند برای پول درآوردن کار گٍل بکنند و رویا پروار کنند تا مگر روزی همین لحظاتشان بشود سرمشق دیگرانی که سر کلاس‌هایشان خواهند نشست و محوشان خواهندشد. '

' تاریخ پر است از این زن‌ها که ناگهان وسط جنگ رها می‌شوند و کسی نمی‌خواهد درباره‌شان فکر کند، حتی خود تاریخ. '

' تاریخ پر است از پسران تنهای بی‌اعتمادبه‌نفسی که می‌لنگند اما دختر زیبایی حاضر می‌شود کنارشان راه برود و از فواید انقلاب مارکسیستی و مقاومت علیه مرتجعان بگوید. '

در عنوان، نوشته‌ام که این رمان دربارۀ زندگی‌ست. زیرا معتقدم هر که از مرگ بیشتر حرف می‌زند از زندگی بیشتر می‌فهمد و زندگی را بیشتر یادآور میشود. این رمان یکسره دربارۀ مرگ، مردگان و جنگ است، پس کسانی که زندگی را دوست دارند حتماً باید آن را بخوانند.
      
2

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.