یادداشت ریحانه شهبازی

        برخی از رودخانه‌ها خود را
یک بغل باتلاق می‌بینند
در سرم دست‌های متصلی
یاد هم می‌دهند زانو را

دودهای عمیق این سیگار
که پراکنده می‌کنید مرا!
عکس‌هایی که برده‌اید از یاد
رنگ‌های پریده‌ی او را!

من فقط قهرمانِ محتوم
ماراتن‌های بی‌سرانجامم
که فقط چال می‌کنم در خود
پایکوبانِ روی سکّو را...
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.