یادداشت ماهان خلیلی
7 روز پیش

"اگر کسی مسخِ کافکا را چیزی بیش از یک خیالپردازی حشره شناسانه بداند، به او تبریک میگویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است" «ولادیمیر ناباکوف» کلمات در ذهنم چفت و بست نمیشن تا اونچه واقعا احساس و درک کردم رو بنویسم. با اینکه وقتی کتاب رو ورق میزنم، یادداشتهای خودم رو توی حاشیه صفحات میبینم، اما وقتی الان میخوام بنویسم، کلمات نمیتونن از ذهنم به درستی خارج بشن و شکل بگیرن. بسیار معطل کردم برای خوندن این کتاب، و این بهترین کار بود برای من. آنچنان در اعماقم نفوذ کرده که نوشتن دربارش هم دشوار جلوه میکنه. "گرگور هرگز زنده نبوده که بخواهد بمیرد" «کافکا» "آقای محترم، تازگی برایم نوشتهاید که قرار است اتومار استارک تصویری برای روی جلد مسخ بکشد. خبر شما باعث شد شوک کوچک و شاید به طور کلی نالازمی به من وارد شود. فکر کردم نکند استارک بخواهد مثلاً تصویری از خود حشره برای روی جلد بکشد. مبادا چنین کاری بکند! خواهش میکنم، به هیچ عنوان! البته مایل نیستم اختیارات او را محدود کنم و صرفاً بر مبنای اطلاعاتم دربارهی محتوای داستان ــ که طبیعتاً دقیقاند ــ هست که چنین درخواستی میکنم. تصویر خود حشره نباید کشیده شود. حتی از دور هم نباید نشانش داد. قدردان شما خواهم بود اگر با او تماس بگیرید و بر درخواست من تاکید کنید. اگر بخواهم خودم پیشنهاداتی دربارهی تصویر روی جلد کتاب بدهم، باید بگویم که صحنههایی شبیه این را انتخاب میکردم: والدین و رئیس او جلوی در بستهای نشستهاند. یا حتی بهتر: والدین و خواهر گرگور در اتاق روشنی نشستهاند، در حالی که درِ اتاق مجاور که کاملاً تاریک است، باز است. کافکا"
(0/1000)
نظرات
5 روز پیش
سلام و عرض ادب دوست عزیزمن این کتاب را خواندم برداشت من از خوانش این کتاب حشره به تشپبیهه و شخصیت اصلی داستان بخاطر فشاری که رویش بود مسخ شده بود و نتونست تحمل کنه و به زندگی اش پایان دا د داستان مفهومیست و فکر میکنم محدود به ذهن بود
1
1
ماهان خلیلی
4 روز پیش
0