یادداشت همشهری جوان
1401/3/21
اقبال لاهوری در سال 1915 میلادی با انتشار مجموعه شعرهایش به نام «اسرار خودی» پایههای فلسفهاش را که به «خودی» معروف شد و در تقابل جدی با اندیشههای تصوف رایج بود، بنا کرد. سه سال بعد از انتشار «اسرار خودی» منظومه دیگری از او با نام «رموز بیخودی» منتشر شد که در آن اقبال ویژگیهای آرمانشهرش را بیان میکرد. جامعهای که با یگانه شدن تمام مسلمانان و بر مبنای اصول اساسی اسلام یعنی برابری، برادری و آزادی شکل گرفت. پس از انتشار «اسرار خودی» و «رموز بیخودی» دو اثر دیگر با نامهای «زبور عجم» و «پیام مشرق» که به زبان فارسی و در برابر «دیوان شرقی» گوته سروده شده بود، از او به چاپ رسید. پس از این دو، اقبال «جاویدنامه» را سرود که به نظر بسیاری پختهترین اثر و نتیجه افکار و اندیشههای او بود، شعرهایی که اقبال برای پسرش «جاوید» نوشته و آنها را به همه جوانان مسلمان تقدیم کرده بود. همانند سنایی در «سیر العباد الی المعاد» و یا دانته در «کمدی الهی»، اقبال هم در جاویدنامه به کمک مرادش مولانا و «زروان» که به شکل یک فرشته خودش را نشان میدهد و روح زمان و مکان است از زمین بلند میشود، به افلاک میرود و با ارواح پاک اهریمنی برخورد میکند و از آنها درباره حال و روزشان سوال میکند. شاید جالبترین قسمت این سفر معنوی آن جایی باشد که اقبال در آسمانها نیچه را ملاقات میکند. اقبال پس از جاویدنامه اثر دیگری را با نام «پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟» در کنار «مسافر» که نتیجه سفرش به افغانستان بود به چاپ رساند. آخرین اثر او نیز که به «ارمغان حجاز» معروف شد و به سبک دوبیتیهای باباطاهر و مانند سایر اشعارش در بیان اندیشههای سیاسی، اجتماعی و دینیاش سروده شده بود پس از مرگ اقبال منتشر شد. به قلم مرتضا جلالی فخر، هفتهنامهی همشهری جوان، شمارهی 14، 27 فروردین 1384.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.