یادداشت زهرا عباد

        #یادداشت_کتاب
#ابله
این دومین اثر از داستایِفسکی است که می‌خوانم. اول روی تلفظ صحیح اسمش تاکید می‌کنم که از یک استاد زبان روسی یعنی آقای آبتین گلکار حضوری پرسیدم تا دیگر نام این نویسنده بزرگ را اشتباه تلفظ نکنیم. اما درباره خود کتاب...

داستایفسکی از آن نویسنده‌هایی است که آثارش به هم مرتبط اند. نه اینکه شخصیت‌ها تکراری باشند، بلکه تفکرات مشابه نویسنده در همه آثار وجود دارد. ابله هم مثل جنایت و مکافات حول یک شخصیت مرکزی می‌گردد اما تفاوت آن با جنایت و مکافات این است که تعداد و قوت شخصیت‌های فرعی در ابله بسیار بیشتر است. نام کتاب برگرفته از صفتی است که به شخصیت اول داستان یعنی پرنس میشکین می‌دهند. پرنس دچار بیماری صرع است- بیماری‌ای که می‌گویند داستایفسکی خود در دوره‌ای از زندگی‌اش به آن دچار شده و شاید توصیفات عمیق او از حال و هوای این بیماری به دلیل تجربه زیسته‌اش باشد- پرنس از ابتدای جوانی برای درمان به سوئیس رفته و حالا با حالی نسبتا مساعد به روسیه برگشته است. حالا چرا به بیماری او در زمانی که حاد بوده صفت ابله می‌دهند، نمی‌دانم. زیرا این کلمه در زبان فارسی برای بیماران به کار نمی‌رود و مثل صفت خنگ نوعی توصیف رفتار افراد است. هرچند رفتارهای پرنس در کتاب را می‌توان به ابله بودن نزدیک دانست اما بیماری‌اش را فکر نمی‌کنم.

داستان کتاب حول مدتی از زندگی پرنس لو نیکلایویچ میشکین در روسیه می‌گذرد و روابط او با چند فرد و خانواده که هرکدام آن‌ها را می‌توان نماینده قشری از مردم روسیه دانست. شاید همین‌جا باید روشن کنم که یکی از مزایای کتاب‌های داستایفسکی بر تولستوی این است که شخصیت‌های کتاب‌های تولستوی (تا اینجا که من خوانده‌ام یعنی جنگ و صلح، آنا کارنینا و مرگ ایوان ایلیچ) فقط طبقات بالای جامعه روسیه را در بر می‌گیرند؛ اما شخصیت‌های ساخته شده توسط داستایفسکی طیف وسیعی از جامعه را پوشش می‌دهند، از نجبای طبقات بالا تا فقرای طبقات پایین، و بیشتر از همه قشر متوسط را در بر می‌گیرد. همین امر شناخت روسیه قرن 19 را برای ما آسان‌تر می‌کند.

اما فقط شناخت خوب از جامعه نیست که ابله را اثری شاخص می‌کند. درواقع این توانایی داستایفسکی در خلق و پرورش شخصیت‌هاست که در کنار ساخت صحنه‌های بدیع و پروراندن فوق‌العاده آن‌ها، او را به یک شاهکارنویس تبدیل می‌کند. او دومین نویسنده روس است (اولی تولستوی بود حین خواندن کتاب آنا کارنینا) که به من این حس را داد که می‌تواند ذهن همه انسان‌ها- جوان، پیر، کودک، زن و مرد- را به خوبی بفهمد و به خواننده نشان دهد. چنین احاطه‌ای بر انسان‌ها باعث خلق شخصیت‌های عمیق و متفاوت می‌شود. از خلق جوانان عاشق با خصوصیات مختلف تا زنان با سنین متفاوت از مادری نگران تا دختری دم بخت و بی‌تجربه تا دختری ظلم‌دیده و انتقام‌گیرنده از اجتماع و....
حال اگر این را بگذاریم کنار توانایی بالای داستایفسکی در خلق و توصیف صحنه‌های مختلف می‌بینیم چطور می‌تواند با وجود این همه توصیف، انسان را از اول صحنه تا آخر آن میخکوب کند بدون اینکه خسته شود.
نکته بارز دیگر کتاب ابله نسبت به جنایت و مکافات حس تعلیق بالای آن و غیرقابل پیش‌بینی بودن آن تا لحظه آخر است. 
پیگیری زیاد وضعیت جامعه توسط داستایفسکی حتی زمانی که در روسیه حضور نداشته است، باعث می‌شود آثار او با وجود داشتن موضوع مشابه داستان‌های قرن 19 کشورهای مختلف (یعنی مساله ازدواج جوانان اشراف) خیلی پخته‌تر از آثار امثال خواهران برونته و جین آستین باشد و به موضوعاتی عمیق‌تر هم حین داستان بپردازد مانند خدا، مرگ، دین، آزادی و ...

در کل پیشنهاد می‌کنم حتما این کتاب را بخوانید و اگر فرصت نمی‌کنید یا خواندن آثار کلاسیک برایتان سخت است، نسخه صوتی آن با صدای آرمان سلطان‌زاده را از نوار گوش کنید. بهترین ترجمه به نظر من ترجمه سروش حبیبی بود هرچند ترجمه نسرین مجیدی هم قابل قبول بود.
      
2

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.