یادداشت حمیده کاظمی
1403/10/20
کتاب ر، داستان زندگی شهید مجید منتظری مستعار و رسول حیدری واقعیست که در سه فصل، خانم برادران آن را نوشتهاند. مقدمه خوب بود و فهمیدم در هر کدام از این سه فصل چه چیزی قرار است بخوانم، و با کدام برهه از زندگی رسول آشنا میشوم. تطبیق ذهنم با سبک نگارش کتاب کمی برایم سخت بود، مثلا تعدد راوی داشت و صداهای زیادی از کتاب شنیده میشد که گاهی گم میکردم چه کسی الآن دارد این حرفها را میزند. شخصیت رسول و توانایی ارتباط گرفتنش با دیگران، با کردها، با خارجیها، با منافقها و اقشار مختلف خیلی برایم جالب بود. نامههایش و سیگار گیراندنهایش را خیلی دوست داشتم. کاش فصل سوم که از حضور رسول در بوسنی نوشته بود کمی بسط داشت، شهادتش خیلی یکدفعهای و غافلگیر کننده بود، احساس کردم به من هم شُک وارد شده. دلم نمیخواست آخرین تلفن با مادرش همان تبریک عید باشد. شرح زندگی رسول در کتاب، غیرخطی بود و سبک جالبی انتخاب شده بود. یک جا تکرر خاطرات دیدم، نمیدانم از عمد بود یا اشتباه تدوین(صفحه ۱۶۸ و ۲۰۲)؛ همانقسمت که از غریبی بچهها و قاقالیلی میگفت. وقتی رسول مجروح شد از جملهاش واقعا خندهام گرفت. احتیاط رسول در مورد بیتالمال را دوست داشتم ولی استفاده از عکسهای سیاه و مصرف زیاد جوهر در کتاب را نه. از مهدی حیدری که از خانم برادران خواست که در مورد پدرش بنویسد، ممنونم ، از مرتضی قاضی برای ارائه یک خطی کتاب و تقبل قسمتی از تحقیق، از معصومه همسر شهید بابت صحبت کردنهایش و سهیم کردن ما در تماشای زندگی سختش و از جلال بابت جایزهاش به این کتاب که مرا ترغیب کرد به خواندن. امیدوارم راه زندگیمان راه شهدا باشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.