یادداشت مهدی منزوی
1403/7/20
"انور خوجه (مشت سرخ آهنین)"(۱۹۰۸-۱۹۸۴) اثر "بلندی فوزیو" به زبان آلبانیایی، ترجمه به انگلیسی "رابرت السی" ترجمه انگلیسی به فارسی "بیژن اشتری" داستان زندگی خوجه هم از اون قصه های تلخ روزگاره! آلبانی یک کشور سه میلیون نفری گروگان دست این دیوانه های کمونیست میشه. آلبانی یک کشور با اکثریت مسلمان میشه اولین و تنها کشوری که در قانون اساسیش مصوب ۱۹۷۶ به صراحت اعلام میشه آلبانی کشوری آته ئیستی (خداناباور) است! پدر انور خوجه امام جماعت مسجد بوده، اسم زنش نجمیه و جالبه بیشتر اسامی افراد معروف در کتاب، اسلامی هستند اعم از اسماعيل کاداره، کمال استافا، عباس اوماری، محمد شیهو، کاظم توردیو و... (مردم "کوزوو" هم ریشه آلبانیایی دارند). انور در کودکی و حتی جوانی هیچ هنر خاصی و یا توانایی منحصر بفردی نداشته غیر از خوش تیپی و قد حدود دو متری! بسیار خودپسند و حسود بود و ههمیشه میخواسته در کانون توجه باشه. عموما از سوی دختران و یا هم کلاسی هاش مسخره هم میشده که بعد از به قدرت رسیدن همه اوناییکه مسخره اش میکردن رو سر به نیست میکنه. بعضی اعتقاد دارن که شخصیت دوقطبی داشته و نمودی از شیزوفرنی. با پارتی بازی بورسیه فرانسه میگیره ولی هیچ واحدی رو پاس نمیکنه و بعد از چند ترم بورسیه اش رو قطع میکنن (از وزیری که بورسش رو قطع کرده بود هم انتقام میگیره) چون فقط تو فکر خوش گذرونی بوده ولی هزینه بورس رو پس نمیده و تو فرانسه میمونه و جذب گروه های کمونیستی میشه. تو پاریس یکی از فامیلهاش بهش جا و غذا میده و مدت زیادی پناهش میده ولی بعدا حساب اون رو هم میرسه چون نمیخواسته هیچ شاهدی از زمانی که ضعیف بوده زنده بمونه. الگو و بُتش استالین بود هرچند استالین هم آدم حسابش نکرد چون آلبانی در مقابل یوگوسلاوی محلی از اعراب نداشت. ولی حتی بعد از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ همچنان به استالینیسم پایبندی داشت و هرسال تولدش رو جشن میگرفت. خروشچف جانشین استالین رو خائن میدونست و روابطش رو با شوروی قطع کرد. هرچند وقتی تیتو دیکتاتور یوگوسلاوی روابطش رو با خروشچف عادی کرد، انور خوجه رابطش با یوگوسلاوی رو هم قطع کرد و به چین نزدیک شد تا اینکه با مرگ مائو روابطش با چین هم کمرنگ شد و واقعا تنها شدند! نماینده یوگوسلاوی در آلبانی خیلی کمکش کرد تا به قدرت برسه وگرنه هیچ شانسی نداشت و انور انقدر قدرت طلب بود که هرکی سرراهش میدید رو سر به نیست میکرد حتی شوهر خواهرش رو که خیلی بهش کمک کرده بود. در زمان اشغال آلبانی توسط ایتالیا در جنگ جهانی دوم وارد گروههای کمونیستی مبارز علیه فاشیست شد ولی با زرنگی و حیله گری خودش رو خیلی بالاتر از اونایی کشوند که واقعا مبارزه کردند و با کمک یوگوسلاوی به قدرت رسید. یک خصوصیت بارزش خوب سخنرانی کردن بوده و البته چهره و قد بلندش هم اون رو از بقیه متمایز میکرده. مردم بیچاره آلبانی درآرزوی خوشبختی تن به انقلاب کمونیستی دادن هرچند بعد از رفتن ایتالیاییها سیستم پادشاهی سرنگون شد و انتخاباتی برگزار شد که فقط یک گزینه وجود داشت! هرکس که در انتخابات به کمونيسم رای منفی داده بوده بعدا شناسایی و سربه نیست شد! با روی کار اومدن انور خوجه تمام مخالفینش حتی کمونیست های پرسابقه هم تار و مار شدند تا رقیبی باقی نمونه. آخرین جنایتش هم از بین بردن صمیمی ترین دوستش و جانشینش محمد شیهو بود که گمان کرده بود نکنه قبل از مرگش بخواد جانشین بشه! هرجای کتاب رو که میخونم خدا رو شکر میکنم که انقلاب ما هیچ شباهتی به آلبانی نداره. انور خیلی اهل مطالعه بوده و همه کتابهای ممنوعه برای مردم رو در کتابخانه اش داشته. موضوعات مورد علاقش کتابهای مذهبی، زندگینامه های پاپ ها و مقدسین، کتابهایی درباره تئوری توطئه، کتابهایی درباره موضوع خفاش ها، و کتابهای پلیسی و کارآگاهی از جمله کتابهای آگاتا کریستی بوده. در طول عمرش ۶۸ جلد کتاب نوشت که ۱۳ جلدش زندگینامه خودش هست. کتابها در تیراژ صد هزارتایی چاپ میشدن و دانشجوها و بچه ها مجبور بودن اونارو بخونن. میلیون ها دلار هم صرف ترجمه کتابها به چندین زبان میشد تا به بقیه کشورها فرستاده بشه. کشوری که در سال ۱۹۸۴ سومین کشور از نظر فقر در دنیا قرار گرفت و پایتختش فقیرترین شهر اروپا. با اینحال دستگاهها و آنتن های تولید پارازیت در سرتاسر کشور نصب شده بودند تا مردم نتوانند کانال های رادیویی و تلویزیونی ایتالیا و یوگوسلاوی رو دریافت کنند. ولی مردم باید شعار میدادن : ما ترجیح می دهیم علف بخوریم تا اینکه به آرمانها خیانت کنیم! انور خوجه بالاخره در سال ۱۹۸۴ بعد از چهل سال حکومت مثل استالین سکته کرد و مُرد و ۵ سال بعد بالاخره مردم با قیامشون از شر این نظام خلاص شدند و حتی جنازه انور خوجه رو از آرامگاهش بیرون کشیدند و در قبرستان عمومی دفن کردند! یه نکته جالب اینکه، "مادر ترزا(گونجه بویاجیو) " آلبانیایی بوده و مادر و خواهرش در آلبانی زندگی میکردند ولی به کسی نگفته بودن که با مادر ترزا نسبت دارند تا نکنه مورد آزار قرار بگیرن! ولی وقتی حال مادرش وخیم میشه به هرجایی متوسل میشه تا بتونه کاری براش بکنه ولی حکومت آلبانی موافقت نمیکنه که حتی بیاد مادرش رو ببینه تا اینکه بعد از فروپاشی در سال ۹۰ مادر ترزا به سر قبر مادر و خواهرش در آلبانی میاد و تاجهای گلی رو نثار مزار اونها میکنه بعد تقاضا میکنه که اون رو بر سر قبر انورخوجه هم ببرند و در تعجب همه شاخه گلی هم بر سر قبر انورخوجه میزاره . ۳۲۱ صفحه #انور_خوجه #بیژن_اشتری #نشر_ثالث
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.