یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
3.6
17
سر خود را تکان ندهید، دربارهی من قضاوت نکنید، من خودم دربارهی خودم قضاوت کردهام و الان مدتهاست که خودم را محکوم کردهام، مدتهاست...! گوش میدهید؟ مثلث عشقی، موضوعی بود که شدیدا دلم میخواست آن را در قالب داستانی به قلمِ نویسندهی محبوبم بخوانم. نویسندهای که روان آدمها را میشکافد و ریزترین جزئیات آن را به روی کاغذ میآورد. دوضلع این مثلث را «پاول پاولوویچ ترسوتسکی » و همسرش «ناتالیا واسیلیونا» و ضلع سوم را مرد فاسق یعنی «آلکسی ایوانوویچ ولچانینف» تشکیل میدهد. از این کتاب چیز زیادی نمیتوان نوشت، چون داستان کتاب برملا میشود و فقط به این نکته بسنده میکنم که داستان کتاب، داستانِ تقابل آقای شوهر با آقای فاسق است و داستایفسکی روان این دو مرد را در خلال تقابلهایشان میشکافد. با توجه به اینکه داستایفسکی این کتاب را نیز در شرایط نابسامان مالی و مدت زمان به شدت محدود نوشته، نمیتوان زیاد به خام و کامل نبودن داستان ایرادی وارد کرد، به شخصه با توجه به موضوع داستان، سطح انتظارم خیلی خیلی فراتر از چیزی بود که خواندم اما تقابلهای این دو مرد و همچنین روایتهای نویسنده از روان آنان برایم خواندنی بود. نکته: در ریویوی یکی از دوستانم «علی» خواندم که داستایفسکی قصد داشته این داستان را از زبان آقای شوهر بنویسد، من نیز همانند علی حسرت میخورم که این اتفاق رخ نداده، چون در اینصورت قطعا دادههای بیشتری از تحلیل روانِ این شخصیت با قلم داستایفسکی میخواندیم. نقلقول نامه "هنگامیکه خود را خوشبخت مییابید یا زیاد به هیجان آمدهاید بایسای با احتیاط بیشتری رفتار کنید." "زندگی بیشتر ارزش دارد تا زیبایی!" "طبیعت برای زشتها، مادر مهربان نیست بلکه زنبابا است. زشت را خلق میکند اما به جای اینکه از او دلسوزی کند، عذابش میدهد! " کارنامه وقتی پیش از این کتاب، «قمارباز، جنایت و مکافات، برادران کارامازوف، شبهای روشن، همزاد، ابله و بیچارگان» را از داستایفسکی خواندهام، به هیچوجه نمیتوانم به پنج یا چهارستاره حتی فکر کنم، از طرفی با وجود اینکه نتوانست انتظاراتم را برآورده کند، آنقدر خوب بود که بدون هرگونه حرف و سخن اضافه سه ستارهی باقیمانده را برایش منظور کنم. سی و یکم شهریورماه یکهزار و چهارصد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.