یادداشت فهیمه ایمانی
1402/6/4
3.9
11
"دستی بر پای اسب کشید:هنگامی که خود را بر سر دوراهی دیدی،افسار نفست را به اسبت بسپار و بگذار او به جای تو بتازد!"#بگذار_اسبت_بتازد رمان نوجوان از زبان حر ریاحی ست.کسی که بر سر دوراهی بهشت و جهنم قرار میگیرد و حسین (ع) را انتخاب میکند...رمان کم حجم و جذابیست.شخصیت اول داستان از شخصیت های محبوب کربلاست که مخاطب به خوبی با او همذات پنداری میکند.نمیتوان گفت کشف جدیدی را روایت میکرد،اما این روایت را به خوبی پرداخت کرد.از معدود رمان های نوجوان است که جملات ماندگاری زیادی را میتوان از آن به یادگار داشت..."عجیب بود که همه چیز آن سو بود و سوی ما...عریانی محض!"طرح جلد بدیع و جذابی دارد؛ اشاره میکند به اسب و نیزه و در این میان قلمویی که رنگ پاشیده؛گویی این خودِ حر ریاحی ست که به زندگی خود رنگ بخشید و در رکاب حسین(ع) به شهادت رسید.شاید مخاطب انتظار پرداختن بیشتر به دوراهی های حر ریاحی و رویارویی اصلی و توبه او را دارد اما فقط در چند صفحه آخر به طور ویژه به این امور پرداخته شده.در ابتدای داستان ،نقش مادر حر نقش متفاوتی معرفی شده و در سراسر کتاب به او و تاثیرش در تربیت شهید بزرگی چون حر اشاره شده. شاید این کتاب را نتوان کتابی دانست که مخاطب را با فضای عاشورا کاملا از حیث عاطفی و معنوی مانوس کند و به بیان دیگر اشک از مخاطب بگیرد.در مجموع از حیث پرداخت ادبی روایت، جملات ماندگار ،زبان روان و شخصیت اول مخاطب پسند، کتاب جذابی ست.بخوانید و لذت ببرید...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.