یادداشت زینب

زینب

زینب

1404/3/2

        من چیز زیادی درباره‌ی نقش زنان روسی در جنگ جهانی دوم نمی‌دونستم. نقشی که این زنان در جنگ داشتند برام خیلی جالب بود. به ویژه که اینها اکثراً دختران جوان دبیرستانی یا نهایتاً دانشجو بودند، و چقدر پرشور! ایمانی که به کشورشون و کمونیست داشتند فوق‌العاده بود! هرچند که سال‌ها بعد خیلی تغییر کردند. خیلی از اونها فقط با اصرار و پافشاری خودشون، و با هزار دوز و کلک، وارد جبهه‌ها می‌شدند. اما پایان جنگ چی شد؟ پیروزی به اسم مردان رقم خورد. خیلی‌ها دید خوبی به دختران از جبهه‌برگشته نداشتند، دخترانی که با خون و باروت و مرگ رو به رو بودند رو زن زندگی نمیدونستند. البته برای بعضی‌ها این‌طور نبود، بعضی‌ها در جبهه عاشق شدند و با هم‌جبهه‌ای‌هاشون ازدواج کردند.

نویسنده به دنبال این زنان رفته. بسیاری از این زنان به خاطر تأثیر بدی که از جنگ گرفته‌اند، علاقه‌ای به صحبت درباره‌ی خاطراتشون ندارند. زن آفریده شده برای زندگی بخشیدن، نه برای کشتن. به قول یکی از آنها «خدا آدم رو نیافرید تا بره تیراندازی کنه، خدا انسان رو برای عشق و عشق ورزیدن آفرید. تو چی فکر می‌کنی؟» نویسنده سعی کرده ابتدا با این زنانی که دیگر پا به سن گذاشته‌اند صمیمی شود، تا کم‌کم خودشان هر آنچه می‌خواهند بگویند.

شرحی که زنان از جنگ ارائه میدن با شرح مردان خیلی متفاوته. مردان از نبردها و عملیات‌ها میگن، از قهرمانی‌ها و دلاوری‌ها، از شکست‌ها، اما زنان ریز میشن در جزئیات، از احساسات زنانه‌شون، از مدل موهاشون، از دلتنگی‌هاشون: «یه دختر اهل مسکو تو دسته‌مون بود، ناتاشا ژیلینا، بهش مدال شجاعت دادن و چند روز فرستادنش خونه مرخصی تشویقی. وقتی از مرخصی برگشت، ما بوش می‌کردیم، واقعاً همه صف کشیدیم و به‌نوبت لباسش رو بو کردیم، می‌گفتیم بوی خونه می‌ده، این‌جوری دلمون برای خونه تنگ می‌شد...»

در کل این کتاب رو خیلی دوست داشتم. ترجمه‌ش هم خوب بود.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.