یادداشت عقیله سادات علوی

من در رقه بودم: خاطرات محمدالفاهم (ابو زکریا) عضو جدا شده داعش
        
هر تصوری که تا بحال از داعش داشتم بهم ریخت
داعشی ها را فقط افرادی ترسناک و خشمگین با حماقتی بی نهایت تمام نشدنی می دانستم که هیچ بویی از احساس و عاطفه نبرده اند و زن را فقط برده و کنیز می دانند و به چیزی جز کشتن و تکفیر کردن نمی اندیشند، 
محمد الفاهم، جوان احساساتی تونسی که با دوری و دلتنگی از مادرش اشک می ریزد و از دوری و دلتنگی همسرش رنج می برد علاوه بر اینکه تصوارتم را از یک داعشی بهم ریخت، بیش از پیش به حماقت و نادانی آنها پی بردم.

روایت هایش از شبهای عملیات و تنهایی هایش مرا یاد حال و احوالات رزمنده های خودمان انداخت، حفظ قرآن و نماز شب و مناجات با خدا... مناجاتش با خدا و احساساتش نسبت به مادر و همسرش تعجبم را برانگیخت، هیچوقت از یک داعشی همچین تصوری نداشتم. 

بنظرم با تفکر و دقت در احوالات و جامعه ای که این پسر در آن رشد کرده و نحوه ی تربیت خانوادگی اش می توان نکات تربیتی قابل توجهی بدست آورد. 

پسربچه ی شر و دردسر سازی که عاشق دین و مذهب است و به خاطر عشق به مادرش به سمت حفظ قرآن می رود و از همان مسجد و در نهایت مدرسه ای که برای حفظ، جذب آن شده با افراد و تفکری آشنا می شود که کم کم جذب داعش شده و در نهایت با تفکر داعشی از داعش جدا می شود!!! 

قبل از خواندن کتاب گمان می کردم با خاطرات فردی مواجه هستم که بعد از پیوستن به داعش پشیمان و نادم شده و متوجه تفکر اشتباه داعش شده که فرار را بر قرار ترجیح داده اما با اتمام کتاب با جوانی روبرو شدم که بخاطر تناقضات تفکرات سران دولت خلافت(داعش ) از آنها جدا شده! بخاطر تکفیر نکردن افرادی که از نظرخودش باید تکفیر می شدن!!!

بعد از آنهمه توضیح از احساس رضایت بعد از شرکت در جنگها و کشتن و خون و خونریزی 
هیچ کلمه یا جمله ای مبنی بر پشیمانی عنوان نشده و این به شدت برای من آزاردهنده بود. 



در ضمن از نحوه ی فرار و بعد از آن صحبتی نشده که احتمالاً بخاطر مسائل امنیتی و گیر نیفتادنش هست. اما از کودکی تا مدتی که در داعش فعالیت کرد مفصل صحبت شده.
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.