یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/10/22
یادم می آید سال پیش بود که خواستم برنامه ای برای مطالعه ی جنایات و مکافات بریزم اما نشد؛ اما به شدت مشتاق بودم درباره ی نویسنده ی بزرگی مانند داستایفسکی -که البته نمی توان به امثالِ او نویسنده ی صرف گفت- بخوانم. این مجموعه کتاب ها (مجموعه ی بزرگان اندیشه و هنر) برای این امر مناسب است. احوالات، عقاید و فعالیت های داستایفسکی و به تبع، بازتابِ این شخصیت در رمان هایش از جنبه های مختلفی می توان بررسی کرد (البته علاوه بر تجربه های اگزیستانسیال، به قول محمد شکری عزیز) شاید نخستین جنبه (که به ذهن من می آید) جنبه ی تاریخی باشد: گویی داستایفسکی گزارشگرِ تاریخ است؛ البته نمی دانم چع قدر می توان به گزراشِ او از زندگی مردمانِ زمانش اعتماد کرد، چراکه او مورخ نیست، ولی رنج هایی که به تصویر می کشد، شخصیت ها و دیدگاه ها امروزه به نظرم بسیار به کار می آید. همچنین با مطالعه ی این کتاب دریافتم، درون داستایفسکی چقدر قدر وسعت داشت. تبعید و کارِ اجباری برای هر انسانی سخت است، اما کم اند کسانی که در چنین شرایطی، وسعتِ روحِ خود را نشان دهند. داستایفسکی چهار سال به سیبری فرستاده شد و به کارِ اجباری محکوم؛ اما به جای بدبینی و ناله و فغان، در آثارش درد و روحِ انسان های آزار دیده ی آن روزِ روسیه ی تزار را می بینیم (البته همین جا بگویم نوشتنم درباره ی رمان هایش به استنادِ گزارش های رمان ش در کتاب است) جنبه ی روان شناختی برای داستایفسکی بسیار اهمیت دارد: داستایفسکی به پی بردنِ «رازِ شخصیت بشر» بسیار علاقه مند بود و بسیار برای این امر تلاش می کرد. شنیدم که رمان های او، نوشته هایی چند صدایی است، یعنی این که شما نمی دانید قهرمانِ داستان کیست: چند شخصیت در موقعیت های مختلف علیه هم به پا می خیزند که نخست مجذوبِ قهرمان 1 می شوید، اما هنگامی که قهرمان 2 علیه قهرمان 1 استدلال می کند، از قهرمان 1 کنده و مجذوب قهرمان 2 می شوید. (در مثنوی خودمان نیز چنین است) اگر این را قبول داشته باشیم به عظمتِ درون چنین نویسندگان و متفکرانی نظیر داستایفسکی پی می بریم که چگونه چنین تضاد هایی را در خود جای داده اند. دیدم در جایی نوشته ام : «اگر فیلسوف به معنای طالبِ حقیقت باشد، داستایفسکی فیلسوف نیست» از این عبارت، علاقه ی مفرط وی به عیسی مسیح را می توان فهمید؛ آن جایی که وی می گوید: اگر حقیقت (یا واقعیت) یک طرف و مسیح طرفِ دیگر باشد، من مسیح را بر می گزینم (بگذارید به پای قیافه گرفتنِِ یک نوآموزِ فلسفه) اما در مجموع کتابِ خوبی است، و مسلم است که نمی توان به گزارش رمان ها و نوشته های موجود در کتاب استناد کرد و از خواندن رمان هایش بی نیاز شد. امیدوارم در آینده بتوانم درباره ی دیگر نویسندگانی که این مجموعه بدان ها پرداخته است بخوانم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.