یادداشت محمدرضا رحیمی

                قصه بی غایت مشقت و محنت و مرارت این خلق...
گاه باشد که عداوت، گریبان کسان یک ولایت را بگیرد که به روزگاران با یکدیگر آمیزش داشته اند.
بغض و خصومت از دشمن پذیرفتنی ست؛ چه آن بغض در طینت اوست؛ ولیکن...
یا رب مباد آن روزی که هم میهنان، خون هر یک را به رزمگاه تشنه باشند.
خلق پارسی شاید که بتواند جراحت دل را از برای یورش مقدونی و عرب و مغول نادیده انگارد...اما هجوم خودی؟
هجوم خودی می رود که دشنه خود را بر قلب نسل ها بنشاند و زهر آن را بر سفره دل ها پخش کند.
کلیدر...
داستان تیره روزی مردمی ساده دل که گویی در گودالی از آتش افکنده شده اند؛ از آن جنس آتشی که وحدت و یگانگی را نشانه رفته است.
آتش تزویر و دو رنگی...هرم آن چهره را سوزانده، لهیب آن در درون گُر می گیرد.
تیزی خنجر داستان دل را مجروح کرده، خون آن را به جوشش در می آورد، زهر بر نمط جان می پاشد.
خون ریخته...جگر سوخته...
این است داستان کلیدر.
و نویسنده،هنرمند به تمام عیار؛ آفریدگار داستان،خالق صحنه ها و آفریننده توصیف ها.
توصیف ها به گونه ای در رگ و ریشه قصه می تازند که انگار نویسنده تمامی حالات عارض بر خواننده را درک می کند.
وضوح و شفافیت داستان، مخاطب را در بطن سوانح و وقایع قرار می دهد، مخاطب را مجذوب می کند.
از نثر زیبای پارسی لذت ببرید.
شیرینی جوهر قلم نویسنده را بچشید.
میان واژه ها گم شوید.
میان سطرها گم شوید.
میان نثر شیوای فارسی گم شوید.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.