یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/5/24
هاشم مروارید محقق دقیق با آیندهای روشن، مترجمی خوشقریحه و باز دقیق، و نویسندهای خوشبیان است. همۀ اینها در این کتاب «دوگانهگرایی جوهری» جمع شده است. از عنوان این کتاب بر میآید که تخصصی است، اما وقتی در طی دو سه سالی که کتاب را دارم به دیگرانی که با فلسفه آشناییای ندارند معرفی کردم دیدم کتاب طوری نوشته شده (و البته در حجمی مناسب) که میتوان آن را تخصصی و نیمهتخصصی هم دانست، محتوای آن بسیار دقیق و تخصصی است، با این حال بیانش قابلقبول و نیمهتخصصی است. در ادامه فشردهای از تاریخِ مسألۀ دوگانهگرایی میآورم و پس از آن جایگاه کتاب را، باز هم فشرده، مشخص میکنم. ابنسینا، در عالم اسلام، نخستین فیلسوفی است که اهتمام فراوانی برای اسلامیکردنِ فلسفه دارد. تلاشِ او در مسألۀ نفس و بدن است. او میکوشد علاوهبر بُعد فیزیکیِ انسان بُعد غیرفیزیکی را نیز اثبات کند. دلایل و صفحات فراوانی برای این مسأله میآورد، طوری که بخشِ «نفس» کتاب الشفاء در چاپهای امروزی یک جلد کتاب تقریباً قطور است. مسأله برای چیست؟ چرا ابنسینا در پی اینست که دو جوهر، دو بُعد، و دو واقعیّت را در انسان به اثبات برساند؟ پاسخ ساده اینست که او در پیِ اثبات زندگی پس از مرگ است، زیرا میداند بدن با مرگ متلاشی میشود، پس در پی اینست که بُعدی غیرمادی، چیزی که در آموزههای دین اسلام میتوان با عنوان غیب مطرح ساخت، را برای انسان با قاطعیت به اثبات برساند. ابنسینا و همقطاران او را دوگانهانگار یا دوگانهگرا مینامند، زیرا در پی اثبات دو جوهر در انسانند. در فلسفۀ ذهن در مقابلِ این دسته دو سه دستۀ دیگری را، با مناقشه، میتوان نام برد، دوگانهگرایی در ویژگی (معتقدند که انسان یک جوهرِ فیزیکی است که این جوهر دو ویژگیِ متفاوت دارد)، فیزیکالیستها (کسانی که معتقدند انسان هیچگونه بُعد غیرفیزیکی ندارد، هر چه داریم همین بدن است و اگر از نفس یا ذهن صحبت میکنیم مقصود «مغز» است). به همین دو دسته اکتفاء میکنم. نویسندۀ این کتاب دوگانهگرایی جوهری، همان عقیده به دو جوهرِ متفاوت و متباین در انسان (بدن و نفس / ذهن)، را روبروِ انتقاداتِ فیزیکالیستها نشانده و آن را با تحقیقی بسیار دلکش از انتقادات رهانیده است. کتاب شش فصل دارد که در آخر چندین صفحه با عنوان نتیجهگیری آمده است. در ادامه خلاصهای از فصلها میآورم تا دید بهتری به کتاب به دست بیاید. فصل اول: طرح مسأله. ذهن و بدن را نسبت به همدیگر بررسی و مشخصههای امور ذهنی را بیان میکند. امور ذهنی در تقریرهای امروزی و در فلسفۀ ذهن آغازگاهِ بحث از رابطۀ ذهن و بدن است. از انواع دیدگاههای دوگانهگرایی و مخالفان آنها در این فصل مختصری آمده است. فصل دوم: علیت میان ذهن و بدن. در این فصل چهار دیدگاهِ تعاملگرایی، موازیگرایی، تقارنگرایی و جنبیبودنِ امور ذهنی را بررسی میکند. عنوانها میتواند تقریباً بیانگر محتوا باشد. از میان این چهار دیدگاه نویسنده «تعاملگرایی» را بر گزیده و باقی کتاب را بر اساس آن پی میریزد. فصل سوم: مشکل اتصال علّی. اجمالی از مسألۀ علّیّت میان ذهن و بدن. در این فصل مفهوم علّیّت باز میشود. بهنوعی مقدمه است برای فصلهای بعدی. فصل چهارم: مشکل جفتشدن. پرسش این فصل اینست که به واسطۀ چه چیزی هر علتی با معلولِ خود جفت میشود نه با معلولی دیگر. (ص 55) فصل پنجم: تعاملگرایی و قوانین بقا. پرسش این فصل نسبتِ علیت ذهن و بدن با قانون بقاءِ انرژی است: چگونه ذهن، بهعنوان جوهری غیرمادی، با قانون بقاءِ انرژی سازگار است. فصل ششم: اصل بستار علّی. به نظر میرسد تعاملگرایی با اصل بستار علّی سازگار نیست. در این دشواره چه باید کرد. اصل بستار یا اصل بستهبودنِ قلمروِ مادی میگوید قلمروِ مادی بسته است و چیزی غیرمادی بر آن نمیتواند اثر بگذارد. در هر فصل نظراتِ مخالف و نقیضِ دوگانهگرایی را بررسی میکند و از دوگانهگرایی دفاع میکند. نهتنها از فلسفۀ ذهن بلکه از آزمایشات تجربی بهوفور و بهجا استفاده میکند. علاوهبراین در آخر هر فصل منابعی برای مطالعه معرفی میکند. در آخر هم واژهنامهای انگلیسی-فارسی خوب و راهگشایی دارد. مجموع اینها ما را به این نکته میرساند که با کتابی خواندنی و محکم روبروییم و این اطمینان را به ما میدهد که تا سالهای سال همچنان بهروز و کارآمد است.
5
(0/1000)
نظرات
1400/5/24
نه، بیشتر همتش بررسی فلسفیه تا تاریخی. و از منظر فلسفۀ ذهن و علوم جدید بررسی میکنه.
0
1400/5/25
البته دیدگاه ادیان شرقی در رابطه با دوگانهگرایی کاملا فلسفیه و طبیعتا این فلسفه، تاریخ خودش رو هم داره. اصولا ناندوآلیسم پیش از اونکه یک اصطلاح درجهی دو در فلسفهی یونانی باشه، یک اصطلاح درجهی یک در ادیان شرقیه. برداشتم از یادداشت شما این بود که کتاب نوعی دفاع از دوگانهگرایی افلاطونی و خوانش دوگانهگرایانهی نوافلاطونی حکمای مسلمان و کوشش برای رد اشکالات و اقوال فیزیکالیستهاست. و میخواستم بدونم آیا متعرض رویکردهای ادیان شرقی به این سؤال شده یا نه. چون راستش من هر دو قول دوگانهگرایان و فیزیکالیستها رو همزمان چرند میدونم! و تا الآن فقط صورتبندی ادیان شرقی راضیم کرده.
0
1400/5/25
دوتا نکته یکی اینکه میشه گفت اون دوگانهانگاریای که ابنسینا میگه جزو مسائلیه که اتفاقاً برند فلسفه اسلامی رو به خودش گرفته، یعنی جز در مباحث اولیه دیگه اثری ازش در یونان نیست. چون برام یک زمانی مساله بود پیگیرش بودم و از ابن سینا تا یونان (ارسطو) عقب رفتم. [ارسطو هست که باهاش بحث های نفس شناسی تئوریزه میشه] و دو اینکه دوگانهانگاری بحث شده در کتاب به قرائت معاصر فلسفۀ ذهنه که عمدتاً نسخههای پیشرفته و بروزشدۀ دوآلیزم دکارتیه. اما تقریباً نوع برخورد دکارت و ابنسینا رو میشه یک کاسه کرد. یعنی تقریباً یک جور رفتن جلو، درحالیکه تفسیرهای پس از دکارت با پس از ابنسینا قابل قیاس نیست. ممنون میشم اگه دربارۀ دوآلیزم شرقی بیشتر بگید یا منبع معرفی کنید
0
1400/5/25
ممنون. بله، هر دانشمند بزرگی قطعا حرفهای تازهای در حوزهی اندیشهی خودش داره و ابن سینا هم از این قاعده مستثنی نیست. اما خودآگاه یا ناخودآگاه گرفتار پیشفرض عظیم دوآلیسم افلاطونیه. که خب میدونیم قرائت مسلط تمام تاریخ اسلام بوده و هست. بهترین متنی که من دربارهی ناندوآلیتهی شرقی و در نقد دوآلیتهی افلاطونی خوندم، فصل «خرد تن» از کتاب حکمت بیقراری آلن واتس بود که البته یک متن فلسفی به معنای آکادمیکش نیست.
0
سید حسین مرکبی
1400/5/24
0