یادداشت

طوفان واژه ها
        دو تا شعر آخر کتاب عالی بود. فوق العاده. (مانند رقعه از آخر به اول خواندم.) 

 باز این چه شورش است که در جان وازه هاست 
شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست

یعنی حجم خلاقیت این شعر در بین آثار آقای برقعی بی نظیر است.

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت
سر را جدا گذاشت و تن را جدا گذاشت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سربریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود

اولین بحر طویلی که خواندم و مرا عاشق این قالب شعری کرد...

 ...نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله...

ولی بقیه ی شعر های کتاب متوسط بود و فقط تک بیت های خوب بینشان پیدا می شد.

سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است

خدا به قلمشان برکت دهاد...
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.