یادداشت پانیذ مالکی

سرود کریسمس: به نثر داستان ارواح کریسمس
        اسکروج مردی خشک و بی اهمیت نسبت به هم نوعان خودش و بی اهمیت نسبت به هر زیبایی و شوق زندگی، روزگار می‌گذراند. گویی زندگی برای او معنا و مفهومی ندارد. هیچ درخواست کمکی را قبول نمی‌کند، با خانواده اش وقت نمی‌گذراند، زیر دستانش را آزار میدهد.
اما روزگارش همینطور نمی‌ماند. با روح دوستش و شریک کاری اش که بخاطر عملکرد ضعیف در دنیا همچو اسکروج، روحی سرگردان و زندانی در همین دنیا بود ملاقات می‌کند. بعد از آن با ۳ روح گذشته،حال،آینده ملاقات می‌کند و آنها واقعیت زندگی را به او نشان میدهند.. و زندگی اسکروج دچار تحولی عظیم میشود‌.
خیلی کتاب رو دوست داشتم و پیشنهادش میکنم :) 
      

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.