یادداشت sin_alef

sin_alef

sin_alef

1403/12/30

سال‌ها از
        سال‌ها از زندگی‌ام را صرف احتیاط برای زنده ماندن کردم تا بلکه زندگی طولانی‌تری داشته باشم و ببینید این روش من را به کجا رسانده است.
در خط پایان هستم و هرگز لذت مسابقه دادن را تجربه نکردم.
آدم‌ها فکر می‌کنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشته‌هاشون رو نمی‌برن، حرف‌هاشون رو هم به هم نمی‌گن و صبر می‌کنن.
اما من فهمیدم که ما آدم‌ها واقعاً وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم.


پ.ن: کمی بعد از نیمه‌شب، از قاصد مرگ با #متیو_تورز و #روفوس_امتریو تماس گرفته می‌شود تا خبر بدی به آن‌ها داده شود:
آن‌ دو قرار است امروز بمیرند.
متیو و روفوس با هم کاملاً غریبه‌اند اما به دلایل متفاوتی هر دویشان در روز آخر زندگی‌شان به دنبال پیدا کردن دوست جدیدی هستند و این شروعی است برای یک روز پر از ماجراجویی و هیجان... و پایانی نزدیک. 
تفاوت کتاب را حتی در نام گذاری آن می شود فهمید، عنوان کتاب پایان آن را فاش می کند.

 

پ‌ن۲: «هر دو درنهایت می‌میرند» داستانی است الهام‌بخش، احساسات‌برانگیز و دلپذیر البته با تعابیر و پرداختی نه چندان دقیق به مرگ 

 

#کتاب
#هر_دو_در_نهایت_می‌میرند
#آدام_سیلورا
#میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشر_نون
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.