یادداشت مهدی کرامتی

سیری در سیره نبوی
        🔴 تفاوت میان موجودات گاه تفاوت‌های سطحی و گاه تفاوت‌های عمقی است. تفاوت‌های عمقی است که باعث می‌شود موجود الف چیز دیگری نسبت به موجود ب باشد. هم پارچهٔ قرمز «پارچه» است و هم «پارچه» آبی پارچه است و تفاوت‌شان فقط مربوط به رنگ‌شان می‌باشد. هم روباه حیوان است و هم شیر حیوان است و فقط برخی تفاوت‌ها مثل رنگ و اندازه و شکل و وزن است که میان شیر و روباه فرق می‌نهد. با این همه، نمی‌توان تفاوت انسان با روباه را ظاهری دانست. تفاوت انسان با روباه به «بزرگ‌تر» بودن یا به «سنگین‌تر» بودن خلاصه نمی‌شود، چون انسان ویژگی‌هایی دارد که روباه خوابشان را هم نمی‌بیند. جنس داشته‌های انسان با روباه یا هر موجود دیگری متفاوت است و چنین نیست که جنس دارایی مشترک باشد و صرفاً مقدار و رنگ آن کم و زیاد باشد. استاد شهید (رحمه‌الله‌تعالی) در کتاب‌های خودشان، مصادیق متنوعی از همین داشته‌های اختصاصی انسان را نشان می‌دهند که مقوله «دعوت» یکی از آن‌ها می‌باشد و دعوت می‌تواند هم به لحاظ ماهیت و هم به لحاظ متغیرهای موفقیت یا شکست بررسی شود. 

🟠 دعوت‌کنندگان گاه انسان‌ها را به آزادی اجتماعی و گاه به آزادی معنوی و گاه به هر دوی این‌ها دعوت کرده‌اند. تاریخ خود نشان می‌دهد که برخی افراد، مردم را به شورش علیه ستم حکومت‌ها فراخوانده‌اند و آنان را به جنگیدن برای آزادی اجتماعی‌شان ترغیب نموده‌اند. همچنین، برخی انسان‌ها را می‌شناسیم که متعرض چنین چیزی نشده‌اند، اما انسان‌های دیگر را به خودسازی و تسلط بر نفس دعوت نموده‌اند. اما دعوتی وجود دارد که هم عنصر آزادی اجتماعی و هم عنصر آزادی معنوی را شامل می‌شده و چنین دعوتی به پیامبران اختصاص دارد. بنابراین، پیامبران الهی هم بشر را به سمت آزادی از قید و بندهای درون و هم به سمت آزادی از قید و بندهای برون دعوت نموده‌اند.

🟡 معیار ارزیابی دعوت‌ها «عمق»، «عمر» و «وسعت» هستند. عمق یعنی دعوت مذبور، چه مقدار روح مدعوین را تسخیر نموده است و چه میزان روی آن‌ها «تأثیر» گذاشته و آن‌ها را دگرگون کرده است. عمر یعنی دعوت مذبور چه «مقدار» دوام آورده است و بعد به صفحات تاریخ پیوسته است. سرانجام وسعت یعنی بانگ دعوت مذکور تا کجا رسیده و چه وسعتی را درنوردیده است. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که دعوت احدی قابل مقایسه با دعوت انبیا و دعوت احدی از انبیا قابل مقایسه با پیامبراعظم (ص) نبوده است. مطلب مذکور وقتی تأمل‌برانگیزتر می‌شود که به سرعت توسعه و نفوذ اسلام از بدو تولد توجه نمائیم؛ شاعر و سیاست‌مدار فرانوسی لامارتین می‌نویسد:«تفاوت سیره و سیر، بایدهای اخلاقی ثابت و متغیر، دعوت از مختصات بشری، دعوت‌های سه بعدی و دعوت و سخن لامارتین، اصول دعوت نبوی، نبایدهای ثابت و بایدهای ثابت دعوت نبوی تک ظهور می‌کند، هیچ همکار و همدستی ندارد، از خودش شروع می‌شود، همسرش به او ایمان می‌آورد، طفلی که در خانه هست و پسر عموی اوست (علی علیه السلام) ایمان می‌آورد، تدریجاً افراد دیگر ایمان می‌آورند آنهم در چه سختیها و مشقتها! و دیگر سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم بزرگی هدف. اگر اهمیت هدف را با فقدان وسایل و با سرعتی که با این فقدان وسایل به آن هدف رسیده است در نظر بگیریم، پیغمبر اسلام- به گفته لامارتین و درست می‌گوید- در دنیا شبیه و نظیر ندارد.»
🟢 قرآن کریم گویا است که دعوت فقط مربوط به الفاظ نیست و تنها منبع شناخت ماهیت دعوت نبوی، الفاظ و جملات پیامبر اسلام نیست. رفتار پیامبر اسلام هم من جمله منابع دعوت نبوی هستند. با این حال، به دو صورت می‌توان رفتار پیامبر اسلام را مطالعه نمود، روش نخست چیزی است که به عنوان «سیر شناسی» می‌شناسیم و روش دوم چیزی است که به نام «سیره‌شناسی» معرفی می‌نمائیم. منظور از اصطلاح نخست نقل و بیان رویدادهای زندگی پیامبر اسلام است. نویسنده به اصطلاح سیر زندگانی پیامبر اسلام را بر حسب رویدادها و اتفاقات بیان کرده و واکنش‌ها یا کنش‌های وجود مبارکش را از منابع مربوطه نقل می‌نماید. گرچه سیره شناسی هم باید به منابع معتبر پشتْ گرم باشد، اما سیره شناسی «کشف مؤلفه‌ها و متغیرهای رفتار شخص است تا بدین وسیله، رفتارهای جزئی ایشان به وسیله این مؤلفه‌ها قابل توضیح دادن باشد.» به عبارت دیگر، همان طور که اندیشه و نظر دارای منطقی ثابت است، رفتار و عمل هم می‌تواند دارای منطقی ثابت باشد. شاید مهمترین فایدهٔ چنین چیزی همین است که می‌توان با استفاده از همین اصول و قواعد، وظیفهٔ جزئی خودمان را بفهمیم و به سنت و سیره و روش ایشان اقتدا نمائیم. سیره به انسان «معیار» می‌دهد. استاد بعد توضیح دادن مفاهیم مذکور، مصادیق متعدد منطق‌های ثابت رفتار پیامبر عظام را نشان می‌دهند که «اصل قدرت» و «اصل عدم تکلف» من جملهٔ آن‌ها می‌باشند.

🔵 نظریهٔ مارکسیسم با بنیادهای فکری دیدگاه توضیح داده شده ناسازگار است؛ مارکس باور داشت که فکر و عقیده و ایمان اصالت ندارد و زادهٔ طبقه‌ی اجتماعی و موقعیت اقتصادی افراد است. انسان محکوم منافع خود می‌باشد و منافع انسان در شرایط گوناگون اقتصادی دست‌خوش دگرگونی می‌شود، پس چطور می‌توانیم برای چنین موجودی بایدها یا نبایدهای ثابت ارائه نمائیم؟ بنابراین، بایدها و نبایدها تابع شرایط هستند و شرایط متغیر، بایدهای متغیر طلب می‌کنند و به همین دلیل، اساساً الگو قرار دادن انسانی که شرایط متفاوتی داشته است، صحیح نیست و معنا ندارد. به عبارت دیگر، انسان فرزند شرایط است و شرایط متغیر هستند و انسان الف چگونه خود را با انسان ب منطبق کند. «انسان بودن امری نسبی است و به همین دلیل، اخلاق هم امری نسبی می‌باشد.» پس به دلیل تعارض چنین دیدگاهی با دیدگاه اسلامی، استاد آن را مطرح کرده و به آن پاسخ می‌دهند. 
(برای مطالعهٔ ادامهٔ مطلب می‌توانید به کانال تلگرامی بنده مراجعه کنید:«@abketab»
      
7

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.