یادداشت سید حسین مرکبی

دین در ترازوی اخلاق
        حکم شرعی عبور از چراغ قرمز چیست؟ عبور از چراغ قرمز ناپسند است چون شریعت به این موضوع حکم می‌کند؟ یا چون عبور از چراغ قرمز امری ناپسند و عقلانی است پس شریعت آن را ناپسند می‌داند؟ یا پیش از آن… آیا اصولا برای یافتن حکم عبور از چراغ قرمز باید منتظر اعلام نظر شریعت باشیم؟ آیا اعلام نظر درباره‌ی حکم عبور از چراغ قرمز در دایره‌ی صلاحیت شریعت است؟ اگر الزامات عقلی مثل ناپسند بودن عبور از چراغ قرمز می‌توانند احکام شرعی تولید کنند تکلیف مسائلی که عقلا الزام رعایت دارند اما شرعا نهی شده‌اند چه می‌شود؟ اگر عقل و دین در نهایت هر دو به یک چیز حکم می‌کنند چه نیازی به این دوگانگی هست و آیا می‌شود یکی را به نفع دیگری کنار گذاشت؟ آیا اصولا عقل و علم ناقص و زمان‌مند ما قدرت آن را دارد که وارد حیطه‌ی امور الهی شود و مثلا دست به تولید گزاره‌ی عبور از چراغ قرمز حرام است بزند؟

موضوع کتاب، دعوایی بسیار کهنه و بسیار نو است. دعوایی که در یونان باستان صورت‌بندی شده و در قرون اولیه‌ی اسلام در منازعات اشاعره و معتزله بازتولید یافته و امروز میدان نبرد سکولارها و فقیهان است. موضوع کتاب، واکاوی لایه به لایه و گام به گام رابطه‌ی دین و اخلاق است. کتاب با تعریف دین و اخلاق آغاز می‌شود و با واکاوی انواع وابستگی‌های احتمالی این دو به یکدیگر ادامه می‌یابد. پرسش کتاب این است: آیا خوبی خوب است تنها چون خدا به آن فرمان داده؟ یا خدا تنها به خوبی فرمان می‌دهد؟ پاسخ دقیق به این سؤال ساده و قدیمی نه‌تنها می‌تواند چهره‌ی دیانت انسان را به‌کلی دگرگون کند بلکه می‌تواند به‌شدت موجب شفافیت منازعات اجتماعی و سیاسی و ساختاری امروز جامعه‌ی ما باشد. جامعه‌ای که تا بن دندان گرفتار ثنویت و دوگانگی و دوبینی امر قدسی و امر عرفی است. جامعه‌ای که به دو جهان (دنیا و آخرت)، دو زمان (قمری و شمسی)، دو انسان (معصوم و مقصر)، دو مقصر (مسلمان و غیر مسلمان)، دو مسلمان (شیعه و سنی)، دو ادبیات (نصوص مقدس و ادبیات عرفی)، دو قانون (شریعت و قوانین ملی)، دو پزشکی (اسلامی و مدرن)، دو پاکیزگی (طهارت و بهداشت)، دو زبان (عربی مقدس و ناعربی نامقدس)، دو هویت (اسلامی و ایرانی) و الی آخر اعتقاد دارد، سخت نیازمند تعریف رابطه‌ی این دو پاره‌ی وجود خود است. اگر رابطه‌ی این دو پاره‌ی جامعه تنظیم نشود بسیار احتمال هست که به بهانه‌ی یکی از این دو امر قدسی یا عرفی، هر دوی این امور ویران شوند. همچون آن لوچ کژبینی که یک آبگینه را دو آبگینه می‌دید و همت گماشت تا یکی را بشکند و به خود آمد و هر دو را شکسته یافت. اهمیت بی‌بدیل این کتاب از آن روست که به تنظیم رابطه‌ی این دوپاره‌ی جان ما می‌پردازد و به درمان آن می‌کوشد. این کتاب درباره‌ی ماست و من بسیار متأسفم که آن را ۱۵ سال پس از نگارشش خواندم.
      

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.