یادداشت زهرا عامریان

        
رادیو سکوت یه داستان نوجوانانه بود. اون چیزی هم که در نهایت ترغیبم کرد بخرمش مقایسه‌ای بود که با ناطور دشت شده بود. (اونقدر باهاش موافق نیستم ولی شباهت‌های کوچکشم انکار نمی‌کنم)
من خودم از چیزای که حس نوجوونی می‌دن خیلی خوشم میاد. مثل اهنگ، فیلم، کتاب و کلا هر چیزی با این حس و حال. انگار خیلی رنگارنگ و خاطره انگیز می‌تونن باشن. البته که رادیو سکوت اونقدر هم رنگی نبود. شاید اگه وقتی هنوز دانش‌آموز بودم می‌خوندمش خیلی بیشتر ازش خوشم می‌اومد. چون الان پایین تر از انتظارم بود.
این کتاب شمار و وادار می‌کنه که حداقل یکبار به ارزو‌های پنهانیتون و اون چیزی که زمان نوجوونی دوست داشتید، فکر کنید و بهشون برگردید. این سوال رو از خودتون بپرسید که چیزی که هستم اون چیزی هست که دوست داشتم باشم؟ یا صرفا راهی رو رفتم که بقیه می‌رفتن.
شخصیت‌های داستان شاید اونقدر دوست داشتنی به نظر نمی‌رسیدن اما خیلی از اتفاقاتی که براشون میفتاد رو خودمونم تجربه کردیم بخاطر همین می‌شد باهاشون ارتباط گرفت.
در کل اگه تصمیم به خوندنش گرفتید فکر کنم بعد یه کتاب سنگین تجربه‌ی خوبی باشه.

● اگه این حال هوا رو دوست دارید می‌تونید ناطور دشت و مزایای منزوی بودن رو هم مطالعه کنید. خیلی ها معتقدن رادیو سکوت و مزایای منزوی بودن، نسخه‌ی امروزی ناطور دشت هستن.
● احتمالا بعد خوندنش شماهم دلتون بخواد یه کار هیجان انگیز برای خودتون انجام بدید. راه حلش اینه که به ارز‌وهای پنهانیتون رجوع کنید.
      
30

4

(0/1000)

نظرات

دوست دارم بدونم تو به چه کار هیجان‌انگیزی رسیدی؟
1

0

همینکه جرات پیدا کردم برای دیگران دستبند ببافم :)
البته نمی‌دونم به اندازه کافی هیجان انگیز محسوب می‌شه یا نه 

1

البته فکر کنم مطلوبش این بود که بیخیال درسی که الان دارم می‌خونم بشم و پاشم برم دوباره انتخاب رشته کنم و تاریخ بخونم. 
1

1

با تغییر رشته به شدت هستم. 
من مدتی میشه که دارم فکر میکنم شاید اگه رفته بودم علوم سیاسی آدم خوشحال‌تری بودم 

0

نمی‌دونم. شاید تو یه دنیای دیگه شایدم تو همین جا.
مسئله اینه که دیگه هیچ وقت حال اونقدر درس خوندن نداریم که جاهای خفن قبول بشیم

1