یادداشت محدثه سهامی
1404/5/4
تصور کنین دختری ۳۱ سالهاین ؛ شغلتون مراقبت از بیماراس اما چند ماهی هست که به دلیل یکسری اتهامات ، از کارتون تعلیق شدین . هیچ پولی ندارین و رابطتون با پدرتون هم خیلی سرد و بیروحه. حالا بعد از چند ماه تبرئه میشین و برمیگردین سرکارتون . بهتون میگن باید برین بیرون از شهر تو خونه خیلی بزرگی نزدیک دریا از پیرزنی به اسم لنورا نگهداری کنین. لنورایی که چیزای خوبی راجع بهش نمیگن ! زنی که گفته میشه ۵۴ سال قبل در یک شب پدر ، مادر و خواهرش رو به قتل رسونده ! چیزی که هیچ وقت اثبات نمیشه. حالا اگه شما بودین قبول میکردین اینکارو ؟ جواب شما رو نمیدونم ولی کت قبول میکنه و پا تو اون عمارت میذاره. عمارتی که دنیایی از راز رو در خودش مخفی کرده ! میتونم بگم از متفاوت ترین کتابهایی بود که در ژانر معمایی خوندم. تقریبا یک پنجم ابتدایی کتاب حوصله سر بر و نا امید کننده است. اونقدر توصیفات و شرح وقایع طولانیه که خسته میشین . اما بعدش کم کم داستان رو میشه . داستانی که در ابتدا خیلی ساده و سر راست به نظر میرسید تبدیل میشه به یک کلاف سردرگم . نویسنده سرنخ ها رو تو صورتتون نمیکوبه . این شما هستین که بین کلی اتفاق معمولی ،دنبال سرنخ میگردین. کم کم گرههای جدید باز میشه تو داستان و از جایی به بعد همه چیز مثل تیکههای پازل سر جای خودش قرار میگیره. راضیم از خوندنش فقط یه جاهایی زیادی عجیب بود و خب سخت بود باورش .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.