یادداشت مهدی

مهدی

1401/3/21

من صندلی نیستم
        قصه جوری تعریف شده که بچه‌های خجالتی خوب درکش می‌کنن. قصهٔ یه زرافه که همه اونو به چشمِ صندلی می‌بینن و روش می‌شینن؛ ولی او زبون به اعتراض باز نمی‌کنه و ساکت می‌مونه و به این وضعیت تن می‌ده. سرانجام موقعیتی پیش می‌آد که مجبور می‌شه بلند اعتراض کنه. وقتی به زبون می‌آد، وضعیت تغییر می‌کنه و توی جمعِ حیواناتِ جنگل پذیرفته می‌شه.
موقعیتِ طنزی هم در پایانِ ماجرا خلق شده؛ که زرافه، لاک‌پشت رو سنگ تصور کرده و روی اون نشسته؛ و لاک‌پشت هنوز به زبون نیومده تا اعتراض کنه.

ریحانهٔ چاهارونیم‌سالهٔ من، وقتی زرافه جلوی شیر به زبون اومد تا اعتراض کنه، خیلی ذوق کرد و با هیجان ازم خواست دوباره این قسمت رو تعریف کنم.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.