یادداشت ابوالحسن درویشی مزنگی

بیا بر عالم و آدم بخندیم (طنازی های آدم)
        باور نکن

قصه باغ گل بي خار را باور نكن 
داستان گنج دور از مار را باور نكن
حرف اگر حرف ست، پنهاني نمي بايست گفت
وعده پنهاني دلدار را باور نكن
ابله و عاقل ندارد، چشم دل را باز كن
مست را باور نكن  هشیار راباور نكن
هيچ كس از راز عالم جز خدا ، آگاه نيست
مدعي صاحب اسرار را باور نكن
" گفت در سر عقل بايد، بي كلاهي عار نيست "
سر اگر عاقل نشد، دستار را باور نكن
از صداي داد و فرياد كسان اصلا نترس
طبل توخالي هر اخطار را باور نكن
عادت كج رفتن از سر كي توان انداختن
ادعاي توبه "پرگار" را باور نكن!
هر چه از هر جا شنيدي نيست حرف بي غرض
جان من از هر كسي اخبار را باور نكن
عطر مي خواهي ببو و زهر مي خواهي بچش
وصف هاي كاسب بازار را باور نكن
شايد اين ساز و نوا ، آواي آه و ناله است
تا به چشم خود نديدي، تار را باور نكن!
ارزش هر كار هر كس در خلوص نيت است
اينقدر ساده نشو ، رفتار را باور نكن
هر كه كاري كرد، يك جوري پي سود خود است
هيچگاه، از هيچ كس ، ايثار را باور نكن
شعر يعني حرف هاي خوب بي معني زدن
دل به حرف من نده ، اشعار را باور نكن


یک نکته: اغلب کتاب های این "آدم" در کتابراه به رایگان در دسترس است!
      

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.