یادداشت محمدرضا زائری
1400/8/23
3.9
162
رضا امیرخانی پدیده عجیب و جالبی است، نابغهای معمولی و بیادعا که بیشتر به عنوان داستاننویس شناخته میشود. تنها پسر یک پدر کارآفرین و ثروتمند -و چه پیرمرد دوستداشتنی و نازنینی بود- که در مدرسهی تیزهوشان درس خواند و بعد به دانشگاه صنعتی شریف رفت ولی از حلقههای ادبی همان مدرسه علامهی حلی و نشریه «روایت» با قلم زیبا و متفاوتش شناخته شد و «ارمیا» را زمانی نوشت که هنوز خیلی جوان بود. امیرخانی هم بسیار اهل سفر است و عادت به خوابیدن در یک کلبهی ساده و محقر روستایی دارد و هم گرفتار ادارهی کارهای اقتصادی پدر بعد از فوت ایشان و اسیر تهران است، هم دورهی خلبانی دیده و هواپیما میراند و زمانی از او به عنوان جوانترین خلبان ایران یاد میکردند و هم برای معرفی و تبلیغ کتاب جدیدش از این شهر به آن شهر و از این نمایشگاه به آن کتابفروشی میرود زیرا قرار گذاشته از درآمد فروش کتابهایش زندگی کند. هم از سفر مفصلش به آمریکا در «بی وتن» گزارش مینویسد و هم در همراهی با رهبر انقلاب «داستان سیستان» را روایت میکند. هم رئیس هیأت مدیرهی انجمن قلم بوده و به عنوان نویسندهی شاخص جریان انقلاب شناخته میشود و هم جدیترین انتقادها را با زبانی صریح مطرح میکند و با هنرمندان و نویسندگانی از طیف مقابل رفاقت و ارتباط دارد. هم با سردبیری سایت «لوح» سالها قبل از خیلی افراد مدعی جلودار روزنامهنگاری در فضای مجازی میشود و هم تحلیلهای عمیق و دقیق از موضوعات اجتماعی و فرهنگی روز حتى در عرصهی سیاست دارد. هم پدری است که برای دو فرزندش وقت میگذارد و برای بازی و سرگرمیشان اهتمام میورزد و هم ساعتهایی طولانی مشغول کار اصلی و حرفهی جدی خودش یعنی نوشتن است و نمودار سرعت پیشرفت قلمش را روی کاغذی بر دیوار اتاق کارش ثبت میکند. هم دغدغههایی در حوزهی رشتهی تحصیلی و تخصص فنی خودش دارد و اشتغالاتی برای پروژههای صنعتی یافته و هم در اواخر عمر شریف مرحوم آیت الله سیدعلی آقا گلپایگانی با آن بزرگوار انس و الفت نزدیک داشته و با او حشر و نشر فراوان پیدا میکند. این آدم خاص و جالب، طبیعی است که وقتی با پیشنهاد سفر به کرهی شمالی روبرو شود از آن استقبال کند و قدر فرصتی استثنایی و کم نظیر برای ثبت یک تجربهی منحصر به فرد را بداند. کرهی شمالی به دلیل انزوای سیاسی و اجتماعی غیر عادیاش امروز رازآلودترین کشور جهان است و چنان در پشت دیوارهای محدودیت و منع پنهان شده که همهی روزنامهنگاران و نویسندگان و پژوهشگران کنجکاوند حتى یک عکس یا خبر از داخل مرزهایش به دست بیاورند. به همین دلیل در دنیای غرب تاکنون کتابهای متعدد از خاطرات و تجربهی کسانی که موفق به فرار از کرهی شمالی شدهاند به چاپ رسیده و غالب آنها به فارسی نیز ترجمه شده -حداقل خودم به دلیل همین کنجکاوی تا حالا پنج ششتایش را خواندهام- و البته این که چرا مثلا به زبانهای غیر فارسی این قدر ترجمه نشده کاملا معلوم است. تازهترین اثر رضا امیرخانی کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» حاصل دو سفر او به کرهی شمالی است. در سفر اول که دیداری رسمی بوده او به عنوان مستندنگار با تیم همراه میشود و همانجا با زرنگی و ظرافت ذاتیاش میخ سفر دوم را در ملاقات اتفاقی با مقام رفیع حزب کارگران میکوبد و چند ماه بعد دوباره به کرهی شمالی میرود. ترجمههای موجود در بازار از زاویهی محور آمریکا و از موضع دشمنی صریح با کرهی شمالی منتشر شده و حالا قرار شده بود رضا امیرخانی به عنوان یک نویسنده ایرانی وفادار به آرمانها و مواضع انقلابی کرهی شمالی را معرفی کند. برایم خیلی مهم بود تا این روایت را بخوانم و ببینم امیرخانی چه کرده است، زیرا اگر بخواهد مشکلات جدی و بنیادین نظام کرهی شمالی را توجیه کند که امیرخانی نیست و اگر بخواهد همان حرفها را تکرار کند که بازهم امیرخانی نیست. کتاب را با این کنجکاوی خواندم و دیدم که هنرمندانه از این معبر گذشته است و در عین تصریح به همهی چیزهایی که از واقعیتهای نظام دیکتاتوری و استبدادی کرهی شمالی دیده است بدون آنکه قصد توجیه داشته باشد به واقعیتهای دیگری مثل آثار و عوارض طبیعی فرایند تحریم اشاره میکند و راز و رمزهای پشت پرده و پنهان تأثیر سیاستهای اقتصادی بر مسائل اجتماعی و فرهنگی را میگشاید. امیرخانی به دنبال انسان کرهی شمالی است و البته در آن فضای خاص و عجیب به سادگی راهی برای ارتباط با شهروندان ندارد و هر بار هم که با خطرکردن و جسارت میکوشد خود را به کسانی نزدیک کند آنها از وحشت و ترس فرار میکنند و راه را میبندند یا وقتی که اعلام میشود مقامات حزب بالاخره با تقاضای دیدارشان با فلان آدم موافقت کردهاند و آنها با ذوقزدگی حرکت میکنند برنامه با ملاقات مجسمهی آن شخص خاتمه پیدا میکند! شاید اگر هرکسی به جای رضا امیرخانی بود از این همه محدودیت و منع به فقدان گزارش میرسید، اما او با هنرمندی و ذوق خود انسان کرهی شمالی را در میان این همه جای خالی نشان میدهد و عناصری ظریف و کوچک از حیات انسانی شهروندان را روایت میکند. او در کنار نقل شیطنتهای فردی و همیشگی خود و شوخیهایش در جمع همسفران، یکی دو خاطره و نکتهی خاص از سفر را هم در لابلای روایت گنجانده که همین صریح نبودن و نقل غیر مستقیم، آنها را جذابتر و خواندنیتر کرده است. اگر هیچ کدام از اینها نیز نبود باز هم «نیم دانگ پیونگ یانگ» به دلیل این که نخستین گزارش مستقیم و نخستین کتاب ایرانی از کرهی شمالی است خواندنی میشد، زیرا همان کتابهای خارجی هم معمولا نقل خاطرات افرادی است که از کرهی شمالی گریخته و بخشی از پروژهی رسانه ای غرب بر علیه این کشور هستند، نه گزارش مستقیم یک نویسنده یا خبرنگار غربی از مشاهدات و تجربههایش در کرهی شمالی و از این نظر هم کار امیرخانی یک اثر جدید و بسیار مهم است. (به تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۷ در الف کتاب)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.