بریدههای کتاب رضا هاشمی رضا هاشمی 1404/1/19 نگاهی به تاریخ جهان جلد 2 جواهرلعل نهرو 4.5 3 صفحۀ 269 قبايل ترک يكى بس از ديگری از مشرق مىرسيدند اما همه آنها در برابر تمدن مختلط ايرانى - عربى كه از بخارا تا عراق گسترش داشت تحليل مىرفتند؛ ترکهايى كه توانستند از ايران بگذرند و به آسياى صغير بروند راه و روش خود را حفظ كردند و به فرهنگ عربى تسليم نشدند. آنها آسياى صغير را تقريباً به صورت قسمتى از سرزمين اصلى و مادريشان در تركستان درآوردند اما در ايران و سرزمين هاى محدود و اطراف آن قدرت فرهنگ و سنن ايرانى به قدرى زياد بود كه آنها مجبور گشتند آن را بپذيرند و خود را با آن سازش دهند. 0 7 رضا هاشمی 1403/10/26 نگاهی به تاریخ جهان جلد 1 جواهرلعل نهرو 4.1 11 صفحۀ 127 … در اين ٥٠٠٠ سال كه از آن زمان مىگذرد هند همچنان به زندگی خود ادامه داده و تغييرات فراوانى به خود ديده است. گاهى ازخود مىپرسم كه آيا اين مادر پیر ما كه اين قدر سالخورده و در عين حال جوان و زيباست به بىحوصگی فرزندانش، به نگرانیها و ناراحتىهاى حقيرشان، و به اندوه و شادمانيشان كه فقط يک روز طول مىكشد و از ميان مىرود نمىخندد؟ 0 7 رضا هاشمی 1403/3/9 علی از زبان علی محمد محمدیان 4.7 39 صفحۀ 603 پس از آنکه جای مرا خالی دیدید و دیگری بر جای من نشست، مرا خواهید شناخت. 0 22 رضا هاشمی 1403/2/12 علی (ع) از زبان علی (ع): زندگی و زمانه امیرالمومنین (ع) از زبان ایشان محمد محمدیان 4.7 39 صفحۀ 171 اگر سفارشهای خدا را به کار بندید و تقوا را رعایت کنید، تنزل شئون دنیوی زیانتان نرساند و اگر تقوا را از کف بدهید، حفظ هیچ یک از امور دنیوی سودتان نبخشد. 2 18 رضا هاشمی 1403/2/3 قربانی طهران حامد اشتری 4.2 24 صفحۀ 108 0 24 رضا هاشمی 1403/1/31 دیلماج حمیدرضا شاه آبادی 3.6 69 صفحۀ 66 همه این پدرسوخته بازیها را از همین کتابها یاد میگیرید، نمیدانم چه بلایی بود این کتاب و روزنامه که یکباره بر این مملکت نازل شد. اگر آن تون به تون شده میرزا تقی خان بساط دارالفنون را در این مملکت به راه نمیانداخت امروز این همه بدبختی نداشتیم. 0 21 رضا هاشمی 1403/1/13 پیامبر: بر اساس قرآن و با استفاده از نهج البلاغه، کتاب ها و روایت های معتبر نقی سلیمانی 4.2 2 صفحۀ 264 حالا دیگر بیاختیار به سوی خانه میرفت. در تمام طول راه، حالی خوش و ناخوش داشت. روحش از آن کلام اوج گرفته، اما جسمش در پیچ و تاب بود؛ و تاب و تحملش را به راستی از دست داده بود. گداخته بود و در عین حال از سرمای شدید تنش و از عرق سرد، بیقرار بود. گاهی از سنگینی این کلام که هنوز در روحش موج میزد و گسترده میشد، تلوتلو میخورد. همین که به خانه رسید و از در وارد شد، دیگر طاقت از دست داده بود. فریاد زد: «مرا بپوشانید. مرا بپوشانید... و آب سرد بر من بریزید.» 0 13 رضا هاشمی 1403/1/4 بازگشت به پنج رود: داستان خیال انگیز زندگی رودکی، شاعر تبعیدی آندری ولوس 4.3 2 صفحۀ 303 شاعر هنگام نگریستن به شعر خود کور میشود. بله، شعر زمزمه دیوهایی است که دزدانه به گفتوگوی فرشتگان گوش میدهند و سپس آن را با زبان الکن خویش تحریف میکنند؛ مهم نیست زمزمهی دیوها خوشآهنگ است یا مزخرف میبافند؛ برای کسی که گوشش را به آنها سپرده باشد همیشه زیباست. 0 24 رضا هاشمی 1402/5/26 گاه ناچیزی مرگ: رمان درباره زندگانی محیی الدین ابن عربی محمدحسن علوان 3.9 43 صفحۀ 114 میت بر دوش از خانه بیرون آمدیم و به سمت مسجد راه افتادیم. جنازه را گوشهی حیاط مسجد گذاشتیم. مردم کمکم برای نماز صبح گرد میآمدند و هرکه وارد میشد با دیدن جنازه لاحول و لا قوّة الا بالله میگفت. پس از نماز، گروهی ماندند تا میت را به گورستان ببریم. شمارِ زیادی بودند. میت را به خاک سپردیم و تمام. خورشید، بیآنکه نبودِ عمویم را به پشیزی بگیرد، برآمد و بر تارِکِ اشبیلیه درخشید. 0 22 رضا هاشمی 1402/5/19 قلندر و قلعه: بر اساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی سیدیحیی یثربی 3.8 24 صفحۀ 240 دست ما به دنیا میرسد اما دل گرانبهاتر از آن است که به دنیا بفروشیم. ما یوسف درون را از چاه بیرون میکنیم، ولی به ثَمَن بَخْس نمیفروشیم! 0 12 رضا هاشمی 1402/5/10 رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه سید مرتضی آوینی 4.5 6 صفحۀ 132 شهروند مطیع کسی است که وجودش مستحیل در جامعهای است که پیرامون او وجود دارد. اعتراضی ندارد. استدلالهای رسمی را میپذیرد و در صدق گفتار سیاستمداران تردید روا نمیدارد. تا آنجا تسلیم قوانین محلی است که عدالت را نه قبله قانون، که تابع آن میبیند. به آنچه فرا میخوانندش روی میآورد و از آنچه باز میدارندش پرهیز میکند. دروازههای گوش و چشم و عقلش برای پیامهای پروپاگاندا باز است و... 0 10 رضا هاشمی 1402/5/9 آسیا در برابر غرب داریوش شایگان 3.9 5 صفحۀ 21 نهیلیسمِ منفعل سرپیچی از هر کوشش در جهت نظام بخشیدن به حیات و استغراق در سرگرمیهای تهی و پناه بردن به اشتغالات حرفهای است، به نحوی که دیگر هیچ آرمانی جز کوشش مذبوحانه برای صیانت نَفْس نماند و غایت حیات در آرمانهای تهی و فرومایه زندگی خوب و سعادت ظاهری خلاصه شود. 0 15 رضا هاشمی 1402/5/2 رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه سید مرتضی آوینی 4.5 6 صفحۀ 105 باید برای حفظ فرهنگ خویش در جستوجوی راههایی به جز دیوار کشیدن و محصور کردن برآییم. 0 24 رضا هاشمی 1402/5/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 309 صفحۀ 75 زندگی یک رشته رنجهایی بود که مدام شدیدتر میشد و با پیوستگی فزایندهای به سمت پایانش که عذابی بینهایت هولناک بود، میشتابید. 0 37 رضا هاشمی 1402/4/25 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.6 24 صفحۀ 55 بعد از یک سال دوباره آمدم توی این کوچه. زبانبسته یادش بود که همینجا دستش رفته توی سوراخ و افتاده. برای همین بود که ایستاد. نمیخواست دوباره همان بلا به سرش بیاید. جلالخالق! عقل الاغ از بعضی آدمها بیشتر است. بعضی کار خبط و خطایی میکنند و سرشان به سنگ میخورد ولی دوباره تکرارش میکنند. الاغ چنین نمیکند. اگر این زبانبسته آدم میشد، از آنها جلوتر بود! 0 4 رضا هاشمی 1402/3/31 تاریخ مشروطه ایران احمد کسروی 4.2 1 صفحۀ 42 4 11 رضا هاشمی 1402/3/25 جامعه شناسی خودمانی؛ چرا درمانده ایم حسن نراقی 3.4 16 صفحۀ 150 اگر صد بار حکومتت را از بیخ و بن عوض کنی، اگر تمامی دشمنان فرضی و حقیقی خارجیات را از روی زمین محو کنی، اگر تمامی افلاک و سماوات را به خدمت در آوری، تا ریشهی مشکل را در خودمان خشک نکنیم، تمامی این عوامل احتمالا مسکنهایی خواهند بود و درد بعد از مدتی به نحو و شکل دیگری باز هم گریبانت را خواهد گرفت. 0 7 رضا هاشمی 1402/3/12 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 176 صفحۀ 267 0 9 رضا هاشمی 1402/3/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 90 به شهر برگشت. شلوغی بازار عجیب بود. از پیرمردی علت شلوغی را پرسید. وقتی فهمید وارثان عالمی کتابهایش را حراج کردهاند، با خوشحالی وارد بازار قیصریه شد. از کنار دکان قهوهفروش رد شد. بوی قهوه مشامش را پر کرد. گنبد مولا را دید. خم شد و سلام داد. گرسنه بود؛ شهریه چند روز دیگر پرداخت میشد. باید دو-سه روز باقیمانده را هرطور که بود تحمل میکرد. کنار بساط کتابفروشی رسید. کاظم دجیلی با کیفی پر از اسکناس کنار بساط نشسته بود. شهاب هیچ پولی نداشت، اما کنار خریداران کتاب ایستاد. به گنبد نگاهی کرد و گفت: «نیتم را خودت میدانی؛ چارهای بساز.» کتابها روی دست فروشنده بالا میرفت. «نسخه دستنویس صد سال پیش، ۲۰۰ روپیه.» کاظم دجیلی خرید. «این کتاب بسیار نفیس، ۱۰۰ روپیه.» دست کاظم بالا رفت. هر بار که کتابی توسط کاظم خریده میشد، انگار خنجری بر جگر شهاب فرو میرفت. این کتابها چند سال دیگر سر از کتابخانههای لندن در میآوردند. تاریخ ابنخلدون روی دست فروشنده بالا رفت. این کتاب نباید به کاظم میرسید. شهاب دستش را بالا برد و گفت: «خریدارم». کاظم گفت: «من بیشتر میخرم». فروشنده التماس را در چشمهای شهاب دید. به کاظم گفت: «بگذار به بقیه هم چیزی برسد. تو بهترینها را سوا کردی. اجازه بده این سید هم بهرهای ببرد.» شهاب به فروشنده گفت: «کتاب را برایم نگهدار، برمیگردم.» به دفتر مدیر مدرسه رفت. با مبلغ چهار سال نماز استیجاری میتوانست تاریخ ابنخلدون را بخرد. چهار سال نماز را قبول کرد و دوید، بهای کتاب را پرداخت. کتاب را به حجره برد. از همان ساعت شروع کرد به مطالعه. فقط برای نماز کتاب را رها میکرد. غروب که شد، حجره تاریک بود. چراغ نفت نداشت و هوا سرد بود. عبایش را بر سر کشید، کتاب را زیر بغل گرفت، و به مستراح رفت. در مستراحهای مدرسه همیشه چند چراغ پیهسوز شب تا صبح روشن بود. زیر نور پیهسوزهای مستراح، شب تا صبح کتاب خواند. 6 20 رضا هاشمی 1402/3/3 خنجر سپید شب مسلم ناصری 4.1 10 صفحۀ 131 - شمشیر یاران پسر خلیفه ماضی، به آمدن سپاه علی از کوفه پشتگرم است. باید کاری کنیم که این امید از دست برود. به فکری بُرندهتر از شمشیر بیندیش پسر حرب! دارم به خبرهای دروغی میاندیشم که اگر کارگر افتد، همراه با سرخی و درخشش سکههای طلای تو، سپاه پسر ابوبکر را تکهپاره خواهد کرد. - روشنتر سخن بگو نابغه عرب! در صفین با کمک اندیشه تو، جان به سلامت بردم. وعده حکومت مصر را به تو دادهام و شکی در این نیست. تو با شاهکارت، پس از صفین و در دومةالجندل همه چیز را از آن ما کردی. اکنون هم میتوانی با ضربهای کار را به سامان برسانی و مصر را از آن خود کنی. 0 12
بریدههای کتاب رضا هاشمی رضا هاشمی 1404/1/19 نگاهی به تاریخ جهان جلد 2 جواهرلعل نهرو 4.5 3 صفحۀ 269 قبايل ترک يكى بس از ديگری از مشرق مىرسيدند اما همه آنها در برابر تمدن مختلط ايرانى - عربى كه از بخارا تا عراق گسترش داشت تحليل مىرفتند؛ ترکهايى كه توانستند از ايران بگذرند و به آسياى صغير بروند راه و روش خود را حفظ كردند و به فرهنگ عربى تسليم نشدند. آنها آسياى صغير را تقريباً به صورت قسمتى از سرزمين اصلى و مادريشان در تركستان درآوردند اما در ايران و سرزمين هاى محدود و اطراف آن قدرت فرهنگ و سنن ايرانى به قدرى زياد بود كه آنها مجبور گشتند آن را بپذيرند و خود را با آن سازش دهند. 0 7 رضا هاشمی 1403/10/26 نگاهی به تاریخ جهان جلد 1 جواهرلعل نهرو 4.1 11 صفحۀ 127 … در اين ٥٠٠٠ سال كه از آن زمان مىگذرد هند همچنان به زندگی خود ادامه داده و تغييرات فراوانى به خود ديده است. گاهى ازخود مىپرسم كه آيا اين مادر پیر ما كه اين قدر سالخورده و در عين حال جوان و زيباست به بىحوصگی فرزندانش، به نگرانیها و ناراحتىهاى حقيرشان، و به اندوه و شادمانيشان كه فقط يک روز طول مىكشد و از ميان مىرود نمىخندد؟ 0 7 رضا هاشمی 1403/3/9 علی از زبان علی محمد محمدیان 4.7 39 صفحۀ 603 پس از آنکه جای مرا خالی دیدید و دیگری بر جای من نشست، مرا خواهید شناخت. 0 22 رضا هاشمی 1403/2/12 علی (ع) از زبان علی (ع): زندگی و زمانه امیرالمومنین (ع) از زبان ایشان محمد محمدیان 4.7 39 صفحۀ 171 اگر سفارشهای خدا را به کار بندید و تقوا را رعایت کنید، تنزل شئون دنیوی زیانتان نرساند و اگر تقوا را از کف بدهید، حفظ هیچ یک از امور دنیوی سودتان نبخشد. 2 18 رضا هاشمی 1403/2/3 قربانی طهران حامد اشتری 4.2 24 صفحۀ 108 0 24 رضا هاشمی 1403/1/31 دیلماج حمیدرضا شاه آبادی 3.6 69 صفحۀ 66 همه این پدرسوخته بازیها را از همین کتابها یاد میگیرید، نمیدانم چه بلایی بود این کتاب و روزنامه که یکباره بر این مملکت نازل شد. اگر آن تون به تون شده میرزا تقی خان بساط دارالفنون را در این مملکت به راه نمیانداخت امروز این همه بدبختی نداشتیم. 0 21 رضا هاشمی 1403/1/13 پیامبر: بر اساس قرآن و با استفاده از نهج البلاغه، کتاب ها و روایت های معتبر نقی سلیمانی 4.2 2 صفحۀ 264 حالا دیگر بیاختیار به سوی خانه میرفت. در تمام طول راه، حالی خوش و ناخوش داشت. روحش از آن کلام اوج گرفته، اما جسمش در پیچ و تاب بود؛ و تاب و تحملش را به راستی از دست داده بود. گداخته بود و در عین حال از سرمای شدید تنش و از عرق سرد، بیقرار بود. گاهی از سنگینی این کلام که هنوز در روحش موج میزد و گسترده میشد، تلوتلو میخورد. همین که به خانه رسید و از در وارد شد، دیگر طاقت از دست داده بود. فریاد زد: «مرا بپوشانید. مرا بپوشانید... و آب سرد بر من بریزید.» 0 13 رضا هاشمی 1403/1/4 بازگشت به پنج رود: داستان خیال انگیز زندگی رودکی، شاعر تبعیدی آندری ولوس 4.3 2 صفحۀ 303 شاعر هنگام نگریستن به شعر خود کور میشود. بله، شعر زمزمه دیوهایی است که دزدانه به گفتوگوی فرشتگان گوش میدهند و سپس آن را با زبان الکن خویش تحریف میکنند؛ مهم نیست زمزمهی دیوها خوشآهنگ است یا مزخرف میبافند؛ برای کسی که گوشش را به آنها سپرده باشد همیشه زیباست. 0 24 رضا هاشمی 1402/5/26 گاه ناچیزی مرگ: رمان درباره زندگانی محیی الدین ابن عربی محمدحسن علوان 3.9 43 صفحۀ 114 میت بر دوش از خانه بیرون آمدیم و به سمت مسجد راه افتادیم. جنازه را گوشهی حیاط مسجد گذاشتیم. مردم کمکم برای نماز صبح گرد میآمدند و هرکه وارد میشد با دیدن جنازه لاحول و لا قوّة الا بالله میگفت. پس از نماز، گروهی ماندند تا میت را به گورستان ببریم. شمارِ زیادی بودند. میت را به خاک سپردیم و تمام. خورشید، بیآنکه نبودِ عمویم را به پشیزی بگیرد، برآمد و بر تارِکِ اشبیلیه درخشید. 0 22 رضا هاشمی 1402/5/19 قلندر و قلعه: بر اساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی سیدیحیی یثربی 3.8 24 صفحۀ 240 دست ما به دنیا میرسد اما دل گرانبهاتر از آن است که به دنیا بفروشیم. ما یوسف درون را از چاه بیرون میکنیم، ولی به ثَمَن بَخْس نمیفروشیم! 0 12 رضا هاشمی 1402/5/10 رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه سید مرتضی آوینی 4.5 6 صفحۀ 132 شهروند مطیع کسی است که وجودش مستحیل در جامعهای است که پیرامون او وجود دارد. اعتراضی ندارد. استدلالهای رسمی را میپذیرد و در صدق گفتار سیاستمداران تردید روا نمیدارد. تا آنجا تسلیم قوانین محلی است که عدالت را نه قبله قانون، که تابع آن میبیند. به آنچه فرا میخوانندش روی میآورد و از آنچه باز میدارندش پرهیز میکند. دروازههای گوش و چشم و عقلش برای پیامهای پروپاگاندا باز است و... 0 10 رضا هاشمی 1402/5/9 آسیا در برابر غرب داریوش شایگان 3.9 5 صفحۀ 21 نهیلیسمِ منفعل سرپیچی از هر کوشش در جهت نظام بخشیدن به حیات و استغراق در سرگرمیهای تهی و پناه بردن به اشتغالات حرفهای است، به نحوی که دیگر هیچ آرمانی جز کوشش مذبوحانه برای صیانت نَفْس نماند و غایت حیات در آرمانهای تهی و فرومایه زندگی خوب و سعادت ظاهری خلاصه شود. 0 15 رضا هاشمی 1402/5/2 رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه سید مرتضی آوینی 4.5 6 صفحۀ 105 باید برای حفظ فرهنگ خویش در جستوجوی راههایی به جز دیوار کشیدن و محصور کردن برآییم. 0 24 رضا هاشمی 1402/5/1 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 309 صفحۀ 75 زندگی یک رشته رنجهایی بود که مدام شدیدتر میشد و با پیوستگی فزایندهای به سمت پایانش که عذابی بینهایت هولناک بود، میشتابید. 0 37 رضا هاشمی 1402/4/25 گوهر شب چراغ مظفر سالاری 4.6 24 صفحۀ 55 بعد از یک سال دوباره آمدم توی این کوچه. زبانبسته یادش بود که همینجا دستش رفته توی سوراخ و افتاده. برای همین بود که ایستاد. نمیخواست دوباره همان بلا به سرش بیاید. جلالخالق! عقل الاغ از بعضی آدمها بیشتر است. بعضی کار خبط و خطایی میکنند و سرشان به سنگ میخورد ولی دوباره تکرارش میکنند. الاغ چنین نمیکند. اگر این زبانبسته آدم میشد، از آنها جلوتر بود! 0 4 رضا هاشمی 1402/3/31 تاریخ مشروطه ایران احمد کسروی 4.2 1 صفحۀ 42 4 11 رضا هاشمی 1402/3/25 جامعه شناسی خودمانی؛ چرا درمانده ایم حسن نراقی 3.4 16 صفحۀ 150 اگر صد بار حکومتت را از بیخ و بن عوض کنی، اگر تمامی دشمنان فرضی و حقیقی خارجیات را از روی زمین محو کنی، اگر تمامی افلاک و سماوات را به خدمت در آوری، تا ریشهی مشکل را در خودمان خشک نکنیم، تمامی این عوامل احتمالا مسکنهایی خواهند بود و درد بعد از مدتی به نحو و شکل دیگری باز هم گریبانت را خواهد گرفت. 0 7 رضا هاشمی 1402/3/12 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 176 صفحۀ 267 0 9 رضا هاشمی 1402/3/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 90 به شهر برگشت. شلوغی بازار عجیب بود. از پیرمردی علت شلوغی را پرسید. وقتی فهمید وارثان عالمی کتابهایش را حراج کردهاند، با خوشحالی وارد بازار قیصریه شد. از کنار دکان قهوهفروش رد شد. بوی قهوه مشامش را پر کرد. گنبد مولا را دید. خم شد و سلام داد. گرسنه بود؛ شهریه چند روز دیگر پرداخت میشد. باید دو-سه روز باقیمانده را هرطور که بود تحمل میکرد. کنار بساط کتابفروشی رسید. کاظم دجیلی با کیفی پر از اسکناس کنار بساط نشسته بود. شهاب هیچ پولی نداشت، اما کنار خریداران کتاب ایستاد. به گنبد نگاهی کرد و گفت: «نیتم را خودت میدانی؛ چارهای بساز.» کتابها روی دست فروشنده بالا میرفت. «نسخه دستنویس صد سال پیش، ۲۰۰ روپیه.» کاظم دجیلی خرید. «این کتاب بسیار نفیس، ۱۰۰ روپیه.» دست کاظم بالا رفت. هر بار که کتابی توسط کاظم خریده میشد، انگار خنجری بر جگر شهاب فرو میرفت. این کتابها چند سال دیگر سر از کتابخانههای لندن در میآوردند. تاریخ ابنخلدون روی دست فروشنده بالا رفت. این کتاب نباید به کاظم میرسید. شهاب دستش را بالا برد و گفت: «خریدارم». کاظم گفت: «من بیشتر میخرم». فروشنده التماس را در چشمهای شهاب دید. به کاظم گفت: «بگذار به بقیه هم چیزی برسد. تو بهترینها را سوا کردی. اجازه بده این سید هم بهرهای ببرد.» شهاب به فروشنده گفت: «کتاب را برایم نگهدار، برمیگردم.» به دفتر مدیر مدرسه رفت. با مبلغ چهار سال نماز استیجاری میتوانست تاریخ ابنخلدون را بخرد. چهار سال نماز را قبول کرد و دوید، بهای کتاب را پرداخت. کتاب را به حجره برد. از همان ساعت شروع کرد به مطالعه. فقط برای نماز کتاب را رها میکرد. غروب که شد، حجره تاریک بود. چراغ نفت نداشت و هوا سرد بود. عبایش را بر سر کشید، کتاب را زیر بغل گرفت، و به مستراح رفت. در مستراحهای مدرسه همیشه چند چراغ پیهسوز شب تا صبح روشن بود. زیر نور پیهسوزهای مستراح، شب تا صبح کتاب خواند. 6 20 رضا هاشمی 1402/3/3 خنجر سپید شب مسلم ناصری 4.1 10 صفحۀ 131 - شمشیر یاران پسر خلیفه ماضی، به آمدن سپاه علی از کوفه پشتگرم است. باید کاری کنیم که این امید از دست برود. به فکری بُرندهتر از شمشیر بیندیش پسر حرب! دارم به خبرهای دروغی میاندیشم که اگر کارگر افتد، همراه با سرخی و درخشش سکههای طلای تو، سپاه پسر ابوبکر را تکهپاره خواهد کرد. - روشنتر سخن بگو نابغه عرب! در صفین با کمک اندیشه تو، جان به سلامت بردم. وعده حکومت مصر را به تو دادهام و شکی در این نیست. تو با شاهکارت، پس از صفین و در دومةالجندل همه چیز را از آن ما کردی. اکنون هم میتوانی با ضربهای کار را به سامان برسانی و مصر را از آن خود کنی. 0 12