بریده‌های کتاب Moonchild🌙✨

می خواست آنچه برای خود آرزو می کند، آنچه را می ترسید که برایش تحقق نیابد ، به من ارزانی دارد.

ما در عین درماندگی شوربختی دیگران را شدیدتر احساس می کنیم .

حال ان که همه چیز را دیگری تصاحب کرده بود، و من جز باد در دست نداشتم .

تَنهاماندَن سخت مَحزون خواهد بود، مَحزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسَش را بُخوری، هیچ،هیچ، هیچ،زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک "هیچ" اَحمقانه و بی معنی،همه خواب بوده است .

خدای من، یک دقیقه ی تمام شادکامی ! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟

((چطور زندگی تان داستانی ندارد؟پس چه جور زندگی کرده اید؟)) ((چطور ندارد! بی داستان!همین طور! به قول معروف دیمی! تک و تنها!مطلقا تنها! شما می فهمید "تنها" یعنی چه؟)) ((یعنی چه؟ یعنی هیچ وقت هیچ کس را نمی دیدید؟)) ((نه، دیدن که چرا! همه را می بینم .ولی با این همه تنهایم!)) ((یعنی با هیچ کس حرف نمی زنید ؟)) ((به معنای دقیق کلمه، با هیچ کس!))

آزاد یعنی این که آدم آزاد باشه بگه دو به علاوه ی دو می شه چهار. اگه این آزادی تضمین شد، بقیه هم پشت بندش می آن.

خیلی امکان داشت کلمه به کلمه ی آنچه توی کتاب های تاریخ نوشته بودند و حتی چیز هایی که آدم بی چون و چرا می پذیرفت خیال بافی محض باشند.

تا آگاه نشوند محاله عصیان کنند، و فقط بعد از اینکه عصیان کردند به آگاهی می رسند.

پای بندی به اصول یعنی فکر نکردن _نیاز نداشتن به تفکر. پای بندی به اصول همون ناآگاهیه.

به آینده، به گذشته، به زمانی که اندیشه آزاد باشه، زمانی که انسان ها با همدیگه فرق داشته باشند و تنها زندگی نکنند_به زمانی که حقیقت وجود داشته باشه و نشه چیزی رو که اتفاق افتاده باطل کرد: از دوران هم شکلی، از دوران انزوا، از دوران بردارِ بزرگ، از دوران پندار دوگانه _سلام می رسونم!

هیچ چیز مالِ خود آدم نبود جز چند سانتی متر مکعبِ داخل جمجمه اش.