بریدههای کتاب Diana Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 246 عشق! این تسخیر جسم و روح و ذهن عجب گزنده، عذابآور و بی اندازه شیرین بود! مانند جرقهی آبی درخشانی که در مرکز الماسهای نشکن یافت می شود، در قلبش چیزی ظریف، دور از دسترس و ملکوتی جا داشت. 0 5 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 222 ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. 0 4 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 157 ای کاش قبل از اینکه بمیرم، بتوانم فقط یک تپهی خاک کوچک برای خودم داشته باشم. 0 4 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 147 محبت به بدی اعتنا نمی کند. 0 2 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 143 نمی خواهم ساکت باشم. تمام زندگی ام ساکت بودهام. اگر بخواهم جیغ می کشم. مجبورم نکنید که بخواهم. 0 2 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 131 همهی ما کاملا مستعد زندگی با خودخواهی، دنیادوستی و گناه هستیم. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 104 ناامید آزاد است، امیدوار اسیر. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 103 زندگی ام خالی بوده، خالی. هیچچیزی از خالی بودن بدتر نیست. هیچچیز! 0 2 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 96 بیعدالتی آن اتفاق، امشب روحش را سوزاند. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 94 ولنسی نه حسود بود، نه خودخواه. فقط میخواست تپه ی خاک خودش را، چه کوچک و چه بزرگ، داشته باشد. 0 3 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 89 من بیچارهام، زشتم، مایه ی سرفکندگیام و دارم می میرم. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 89 عادلانه نبود در حالی که هیچوقت زندگی نکرده، مجبور باشد بمیرد. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 60 « ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی می ترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چنبره می زند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است. » 0 2 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 48 کاش می توانستم خانه ی خودم را داشته باشم، مهم نیست چقدر کوچیک و حقیرانه باشد، فقط مال خودم باشد! ولی خب» با تلخی اضافه کرد، « وقتی نمی توانی طعمه به قلاب کنی، رفتن پی ماهیگیری بی فایده است. » 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 10 تنها نکته ای که ولنسی راجع به اتاقش دوست داشت، این بود که اگر میخواست، میتوانست شب ها تنهایی در آن گریه کند. 0 4
بریدههای کتاب Diana Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 246 عشق! این تسخیر جسم و روح و ذهن عجب گزنده، عذابآور و بی اندازه شیرین بود! مانند جرقهی آبی درخشانی که در مرکز الماسهای نشکن یافت می شود، در قلبش چیزی ظریف، دور از دسترس و ملکوتی جا داشت. 0 5 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 222 ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. 0 4 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 157 ای کاش قبل از اینکه بمیرم، بتوانم فقط یک تپهی خاک کوچک برای خودم داشته باشم. 0 4 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 147 محبت به بدی اعتنا نمی کند. 0 2 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 143 نمی خواهم ساکت باشم. تمام زندگی ام ساکت بودهام. اگر بخواهم جیغ می کشم. مجبورم نکنید که بخواهم. 0 2 Diana 1403/10/10 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 131 همهی ما کاملا مستعد زندگی با خودخواهی، دنیادوستی و گناه هستیم. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 104 ناامید آزاد است، امیدوار اسیر. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 103 زندگی ام خالی بوده، خالی. هیچچیزی از خالی بودن بدتر نیست. هیچچیز! 0 2 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 96 بیعدالتی آن اتفاق، امشب روحش را سوزاند. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 94 ولنسی نه حسود بود، نه خودخواه. فقط میخواست تپه ی خاک خودش را، چه کوچک و چه بزرگ، داشته باشد. 0 3 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 89 من بیچارهام، زشتم، مایه ی سرفکندگیام و دارم می میرم. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 89 عادلانه نبود در حالی که هیچوقت زندگی نکرده، مجبور باشد بمیرد. 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 60 « ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی می ترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چنبره می زند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است. » 0 2 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 48 کاش می توانستم خانه ی خودم را داشته باشم، مهم نیست چقدر کوچیک و حقیرانه باشد، فقط مال خودم باشد! ولی خب» با تلخی اضافه کرد، « وقتی نمی توانی طعمه به قلاب کنی، رفتن پی ماهیگیری بی فایده است. » 0 1 Diana 1403/10/9 قصر آبی لوسی مود مونتگمری 4.4 207 صفحۀ 10 تنها نکته ای که ولنسی راجع به اتاقش دوست داشت، این بود که اگر میخواست، میتوانست شب ها تنهایی در آن گریه کند. 0 4