بریده‌های کتاب Saghar

زانتوس باورش نمیشد که در میان این همه سختی ، کسی این طور از او پشتیبانی کند .

دلم میخواست میتونستم بمونم .

فکر کنم بعضی چیز ها از قبل قراره اتفاق بیوفتن

چنین لحظه هایی شاید تا ابد طول نکشن ، ولی قطعا همیشه قدرشون رو میدونم .

کاش می‌شد یه لحظه رو توی کاغذ پیچید و هروقت ادم دلش خواست اون رو باز می‌کرد ، ولی فکر کنم بخاطر همینه که می‌گن قدر هر لحظه ات رو بدون ، چون لحظه های خوب تا ابد نمی‌مونن

زندگی همیشه بازی بدوبستونه .. ، ولی چیزی رو که طلب می‌کنه داری ؟

با عرض احترام به شما ، دکتر استیتز ، من سرم درد میکنه برای کار های غیرممکن .

آتش نابود میکنه ، یخ نگهداری میکنه . حیات میتونه توی دنیای سرد دوام بیاره ، ولی نمیتونه توی دنیایی که سوخته باقی بمونه .