بریدههای کتاب فاطمه مطاعی فاطمه مطاعی 1404/1/10 سعدی: شاعر عشق و زندگی محمدعلی کاتوزیان 2.7 0 صفحۀ 138 در فرهنگ «سفید و سیاه» و «زندهباد و مردهباد» حتی در جرگه درس خواندگان و روشنفکران و نخبگان نیز غالبا نمیتوان به وجود تعقل ساده و ابتدایی امیدوار بود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 86 فردوسی: بزنید مرا_ سنگپاره و تپانچه و تازیانههای شما بر من هیچ نیست. من شما را نستودهام و پدران شما را از گمنامی به در نیاوردم. من نژاد شما را که بر خاک افتاده بود دست نگرفتم و تا سپهر نرساندم. شما را گنگ میخوانند و من شما را از هوش و هنر سر برنیفراختم، و پارسی پدرانتان را که خوارترین میانگاشتند زبان اندیشه نساختم. ترکههای شما مرا نوازش است و دوالها پر سیمرغ. من چهرهی شما را که میان توری و تازی گم بود آشکار نکردم و سرزمین از دست رفتهی شما را به جادوی واژهها باز پس نگرفتم و در پای شما نیفکندم. بزنید_ که تیغ دشمنم گواراتر پیش دشنام مردمی که برایشان پشتم خمید و مویم به سپیدی زد و دندانم ریخت و گوشم نشنید. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 80 عالم نخست: دلدل به رخش میبازد و جُند به سپاه و ثار به خون و نظم به چامه و ایقاع به سرود و عمامه به دستار و خیلر به روئین دژ. خب دیگر چه میماند؟ حرم به مشکوی و قصاص به پاداش و محشر به رستخیز و اجل به مرگ! سوگ اگر هست بر سیاوش است یا سهراب یا ایرج و شادی اگر هست بر جشنهای ایرانی است! عالمان عهد را دانشوران میخواند و علم را دانش، و از پارسی هر لغت که نو میکند سنگی است که بر مدارس پرتاب میکند و بر آنچه فضیلت و تقوی است! 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/23 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 72 فردوسی: در این ویرانسرا بنگر که برآوردهای! ویرانگران را نمیبری چون دستیاران تواند؛ دشمنی تو همه با آنان است که پشت ناخن چیزکی میسازند. ویرانگران خوش میخورند و خوش میخسبند و سال به صد میبرند و آنان که بایست چیزکی بسازند نوجوان میمیرند. 0 26 فاطمه مطاعی 1403/11/21 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 42 فردوسی: سود چیست و زیان چه؟ چگونه باغی را سود کنم که کشوری را به زیان میدهم؟ این باغ از ماست. شنیدی؟ مگر این باغ در کشوری است که از ما نیست؛ خب، پس این باغ از ما نیست. اگر کشورم را باختهام، پس این باغ را که در آن است نیز باختهام. 0 0 فاطمه مطاعی 1403/11/15 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.8 73 صفحۀ 104 بگذار برایت بگویم که هر سرنوشتی را در این دنیا خدای متعال مقرر میکند. اوست که مقرر میکند چه کسی سردوشیهای ژنرالی داشته باشد و کس دیگری یک کارمند دون پایه بیش نباشد. 0 1 فاطمه مطاعی 1403/10/14 پر شارلوت مری ماتیسن 3.6 7 صفحۀ 200 من نمیتوانستم مستقیما در چشمهای او نگاه کنم. مثل اینکه نگاه کردن به شخصی که روح خود را بیپرده و عریان نشان داده، کار آسانی نبود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/10/5 در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم 3.6 34 صفحۀ 136 نگه داشتن خشم زهر است. آدم را از درون میخورد. فکر میکنیم نفرت سلاحی است که به شخص آزارندهٔ ما حمله میکند. ولی نفرت تیغ دو دم است. هر آسیبی که با آن برسانیم، به خودمان رساندهایم. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/30 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 2397 میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند. ما دیر آمدیم یا زود؟ هر چه بود به موقع نیامدیم. 2 32 فاطمه مطاعی 1403/6/22 افسردگی نهفته مارگارت رابینسون رادفورد 3.8 8 صفحۀ 123 ما همان قدر راحت میتوانیم اسیر به اصطلاح مثبت اندیشی شویم، که اسیر منفی نگری. ممکن است هر دو بازدارنده، درهم شکننده، نابهجا، توهم آمیز و اشتباه باشد. جان کاباتزین، نویسندهٔ کتاب هر جا بروید همان جایید. 0 5 فاطمه مطاعی 1403/6/20 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1947 دشوار نیست قهرمان شدن، دشوار است قهرمان ماندن. 0 1 فاطمه مطاعی 1403/6/17 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1748 درد اینجاست که درد را نمیشود به هیچ کس حالی کرد :) 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/16 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1673 ما همهمان همان جور که خاک پای رفیقیم، خار چشم رقیبیم… 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/13 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.0 76 صفحۀ 35 وقتی تو هفتاد سالگی بهم زل میزدی درست همون حسی بهم دست میداد که وقتی شونزده ساله بودم. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/8 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1423 0 37 فاطمه مطاعی 1403/6/4 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1199 خواستن چه جور است غدیر؟ تا حالا تو کسی را خواستهای؟ خواستن چه جور است؟ خواستن چیست؟ 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/4 آبشوران علی اشرف درویشیان 4.0 15 صفحۀ 26 اکبر داشت مورچه زردها را باهم جنگ میداد. مورچه زردهها کافر بودند. مورچه سیاهها مسلمان بودند. ما هیچ وقت مورچه سیاهها را اذیت نمیکردیم. 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/3 لیلی و مجنون حکیم نظامی گنجه ای الیاس بن یوسف نظامی 4.2 1 صفحۀ 151 من در قدم تو میشوم پست/تو در کمر که میزنی دست؟ :( 0 9 فاطمه مطاعی 1403/5/31 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 35 *این گفتگو دربارهٔ هما پرندهٔ سعادت میباشد* برزین کنارش ایستاد و گفت:« چه شد زرتشت؟» «رفت.» برزین دست بر شانه زرتشت گذاشت و گفت:« از آدمیان می گریزد.» زرتشت گفت:«آدمیان آزارش داده اند؟» «نه… زمانی با فرزندان کیومرث بود. میگویند بعد دانست که انسان را با اندوه سرشته اند. سه بخش اندوه و یک بخش شادی. هر وقت آدمیان را خوشبخت میکرد، در پس خوشبختی، بدبختی های بسیار از راه میرسید. آدمیان را رها کرد و رفت.» 0 2 فاطمه مطاعی 1403/5/22 خانه ای که در آن مرده بودم کیگو هیگاشینو 3.8 16 صفحۀ 109 5 دسامبر. آفتابی. بابا امروز مرد… 0 3
بریدههای کتاب فاطمه مطاعی فاطمه مطاعی 1404/1/10 سعدی: شاعر عشق و زندگی محمدعلی کاتوزیان 2.7 0 صفحۀ 138 در فرهنگ «سفید و سیاه» و «زندهباد و مردهباد» حتی در جرگه درس خواندگان و روشنفکران و نخبگان نیز غالبا نمیتوان به وجود تعقل ساده و ابتدایی امیدوار بود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 86 فردوسی: بزنید مرا_ سنگپاره و تپانچه و تازیانههای شما بر من هیچ نیست. من شما را نستودهام و پدران شما را از گمنامی به در نیاوردم. من نژاد شما را که بر خاک افتاده بود دست نگرفتم و تا سپهر نرساندم. شما را گنگ میخوانند و من شما را از هوش و هنر سر برنیفراختم، و پارسی پدرانتان را که خوارترین میانگاشتند زبان اندیشه نساختم. ترکههای شما مرا نوازش است و دوالها پر سیمرغ. من چهرهی شما را که میان توری و تازی گم بود آشکار نکردم و سرزمین از دست رفتهی شما را به جادوی واژهها باز پس نگرفتم و در پای شما نیفکندم. بزنید_ که تیغ دشمنم گواراتر پیش دشنام مردمی که برایشان پشتم خمید و مویم به سپیدی زد و دندانم ریخت و گوشم نشنید. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/24 دیباچهی نوین شاهنامه [فیلمنامه] بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 80 عالم نخست: دلدل به رخش میبازد و جُند به سپاه و ثار به خون و نظم به چامه و ایقاع به سرود و عمامه به دستار و خیلر به روئین دژ. خب دیگر چه میماند؟ حرم به مشکوی و قصاص به پاداش و محشر به رستخیز و اجل به مرگ! سوگ اگر هست بر سیاوش است یا سهراب یا ایرج و شادی اگر هست بر جشنهای ایرانی است! عالمان عهد را دانشوران میخواند و علم را دانش، و از پارسی هر لغت که نو میکند سنگی است که بر مدارس پرتاب میکند و بر آنچه فضیلت و تقوی است! 0 3 فاطمه مطاعی 1403/11/23 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 72 فردوسی: در این ویرانسرا بنگر که برآوردهای! ویرانگران را نمیبری چون دستیاران تواند؛ دشمنی تو همه با آنان است که پشت ناخن چیزکی میسازند. ویرانگران خوش میخورند و خوش میخسبند و سال به صد میبرند و آنان که بایست چیزکی بسازند نوجوان میمیرند. 0 26 فاطمه مطاعی 1403/11/21 دیباچه ی نوین شاهنامه بهرام بیضایی 4.3 2 صفحۀ 42 فردوسی: سود چیست و زیان چه؟ چگونه باغی را سود کنم که کشوری را به زیان میدهم؟ این باغ از ماست. شنیدی؟ مگر این باغ در کشوری است که از ما نیست؛ خب، پس این باغ از ما نیست. اگر کشورم را باختهام، پس این باغ را که در آن است نیز باختهام. 0 0 فاطمه مطاعی 1403/11/15 بیچارگان فیودور داستایفسکی 3.8 73 صفحۀ 104 بگذار برایت بگویم که هر سرنوشتی را در این دنیا خدای متعال مقرر میکند. اوست که مقرر میکند چه کسی سردوشیهای ژنرالی داشته باشد و کس دیگری یک کارمند دون پایه بیش نباشد. 0 1 فاطمه مطاعی 1403/10/14 پر شارلوت مری ماتیسن 3.6 7 صفحۀ 200 من نمیتوانستم مستقیما در چشمهای او نگاه کنم. مثل اینکه نگاه کردن به شخصی که روح خود را بیپرده و عریان نشان داده، کار آسانی نبود. 0 4 فاطمه مطاعی 1403/10/5 در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند میچ آلبوم 3.6 34 صفحۀ 136 نگه داشتن خشم زهر است. آدم را از درون میخورد. فکر میکنیم نفرت سلاحی است که به شخص آزارندهٔ ما حمله میکند. ولی نفرت تیغ دو دم است. هر آسیبی که با آن برسانیم، به خودمان رساندهایم. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/30 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 2397 میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ ماند. ما دیر آمدیم یا زود؟ هر چه بود به موقع نیامدیم. 2 32 فاطمه مطاعی 1403/6/22 افسردگی نهفته مارگارت رابینسون رادفورد 3.8 8 صفحۀ 123 ما همان قدر راحت میتوانیم اسیر به اصطلاح مثبت اندیشی شویم، که اسیر منفی نگری. ممکن است هر دو بازدارنده، درهم شکننده، نابهجا، توهم آمیز و اشتباه باشد. جان کاباتزین، نویسندهٔ کتاب هر جا بروید همان جایید. 0 5 فاطمه مطاعی 1403/6/20 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1947 دشوار نیست قهرمان شدن، دشوار است قهرمان ماندن. 0 1 فاطمه مطاعی 1403/6/17 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1748 درد اینجاست که درد را نمیشود به هیچ کس حالی کرد :) 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/16 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1673 ما همهمان همان جور که خاک پای رفیقیم، خار چشم رقیبیم… 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/13 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.0 76 صفحۀ 35 وقتی تو هفتاد سالگی بهم زل میزدی درست همون حسی بهم دست میداد که وقتی شونزده ساله بودم. 0 3 فاطمه مطاعی 1403/6/8 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1423 0 37 فاطمه مطاعی 1403/6/4 کلیدر دورهٔ ۵ جلدی محمود دولت آبادی 4.7 11 صفحۀ 1199 خواستن چه جور است غدیر؟ تا حالا تو کسی را خواستهای؟ خواستن چه جور است؟ خواستن چیست؟ 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/4 آبشوران علی اشرف درویشیان 4.0 15 صفحۀ 26 اکبر داشت مورچه زردها را باهم جنگ میداد. مورچه زردهها کافر بودند. مورچه سیاهها مسلمان بودند. ما هیچ وقت مورچه سیاهها را اذیت نمیکردیم. 0 2 فاطمه مطاعی 1403/6/3 لیلی و مجنون حکیم نظامی گنجه ای الیاس بن یوسف نظامی 4.2 1 صفحۀ 151 من در قدم تو میشوم پست/تو در کمر که میزنی دست؟ :( 0 9 فاطمه مطاعی 1403/5/31 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 35 *این گفتگو دربارهٔ هما پرندهٔ سعادت میباشد* برزین کنارش ایستاد و گفت:« چه شد زرتشت؟» «رفت.» برزین دست بر شانه زرتشت گذاشت و گفت:« از آدمیان می گریزد.» زرتشت گفت:«آدمیان آزارش داده اند؟» «نه… زمانی با فرزندان کیومرث بود. میگویند بعد دانست که انسان را با اندوه سرشته اند. سه بخش اندوه و یک بخش شادی. هر وقت آدمیان را خوشبخت میکرد، در پس خوشبختی، بدبختی های بسیار از راه میرسید. آدمیان را رها کرد و رفت.» 0 2 فاطمه مطاعی 1403/5/22 خانه ای که در آن مرده بودم کیگو هیگاشینو 3.8 16 صفحۀ 109 5 دسامبر. آفتابی. بابا امروز مرد… 0 3